در حالی که اشتیاق و پتانسیل بالایی دارند، اغلب دچار چندگانگی میان رفتن و ماندن میشوند. فضایی منفی و سرشار از فداکاری. مجموعهای که از هر طرف به آن نگاه کنی، تناقضاتی اساسی در آنها دیده میشود. سردرگم به دنبال ارتقا فعالیتها در دامنهای غیرقابل باور هستند اما هر آنچه تلاش میکنند، کوششی غم انگیز در ابتدای شکستی بزرگ است. شکستی که در یک مجموعه بزرگ به ظاهر با قطعه ای جدید، ترمیم می شود. در نهایت آنها نمیدانند چرا این قطعه کارآیی خود را از دست داده و سیستم نیز درکی از چرایی موضوع ندارد.
هزار دلیل پیدا می شود اما اغلب در هیچ کدام واقعیت نیست...
این واقعیت بسیاری از سازمانها بویژه سازمانهایی با عمق بسیار زیاد است. اغلب نیروهای توانمند (واقعی) با دیدگاهی بزرگ سعی در تغییر وضعیت سیستم دارند تا بتوانند ورودی را به خروجی بهینهتری تبدیل کنند. واقعیت هم آن است که این نیروها اغلب برای همین موضوع استخدام شدهاند و دیدگاهشان برای ورود، تایید شده است.
در شروع، سیستم شروع به بارگزاری کردن عملیاتی های فکری، میدانی، مدیریتی و ... می کند. برخی این موارد فراتر از ظرفیت فرد در آن مقطع (نه پتانسیل) است که درخواستی غیرمنطقی است و به مرور نیز تعدیل میشود. اما اغلب این موارد دستخوش یک پدیده غیرقابل درک میشوند.
سیستم شروع به بارگزاری عملیات هایی کمتر از حد تحمل فرد میکند؛ حتی کمتر از آستانه تسلیم یا «این از عهده من بر نمی آید»؛ اما مستمر و غیر قابل درک کامل از سمت پذیرنده و با این روند، خود را همواره در مقام طلبکار قرار داده است. کاری کمتر از آستانه استحکام و تسلیم.
در میان سیستم یک موضوع مهم را فراموش کرده است؛ «خستگی»
نیرو تحت تنش های تکراری و متناوب (زیر آستانه استحکام و تسلیم) شروع به تخریب شدن می کند. تخریب از اجزای خود. نه کلی که می توانسته استحکام خود را حفظ کرده و تسلیم نشود. با شروع فرآیند تخریب، تقریبا هیچ چیز جلوی آن را نمی گیرد. فضای ناامیدانه فرد، اولین اخطارها را به سیستم وارد می کند. سیستم تلاش میکند موقعیتهای جدیدی فراهم کند. با این حال همچنان فضای خستگی نادیده گرفته میشود. به مرور، تنشها به فروپاشی فکری و تعهدی در سیستم شده و دو حالت رخ میدهد. یا سیستم مجبور به تغییر قطعه می شود و سیستم با پذیرفتن معیوب، کمی خود را معیوب کرده و ادامه خواهد داد.
به شکست ماده در اثر اعمال نیروهای متناوب کمتر از استحکام نهایی و (اغلب) کمتر از حد تسلیم، خستگی گفته میشود. خستگی مواد وقتی اتفاق میافتد که ماده تحت تنشهای تکراری یا نوسانی قرار گیرد که منجر به شکست ناگهانی قطعه میگردد. دلیل اصلی خطرناک بودن شکست خستگی این است که بدون آگاهی قبلی و قابل رویت بودن اتفاق میافتد. خستگی علت شکست زودهنگام بیشتر قطعههای صنعتی است. خستگی بهطور معمول همراه با جوانهزنی ترک در سطح قطعه یا نواحی تمرکز تنش و اشاعهٔ آن در ناحیهٔ تحت تنش بیشینه است.
فکری به حال خستگی نیروهایتان کنید.
پ.ن: ممنونم از هدایت عزیز برای این مفهوم که به من یاد داد.