ویرگول
ورودثبت نام
علیرضا خدائی
علیرضا خدائیمجنون تبریزی که قلمش با کاغذ شعر میخواند
علیرضا خدائی
علیرضا خدائی
خواندن ۱ دقیقه·۱۱ روز پیش

پناهِ امیر

پناهم که باشی، به عالم اسیرم
اگر تو نباشی، بدان من بمیرم
در این خانه که سال‌های سال است
تو شاهی و من هم غلامت، امیرم
تو شاهی و ضامن برای غلامت
منم آن غلامت که بر تو فقیرم
از آن روز اول که نامت ببردم
رضای رضايم، رضا ای امیرم
به دم مرگ بدان، منتظرت می‌مانم
که تو هستی تمامم، که تو هستی امیرم
اگرپناهم تو باشی ، به جهانی امیرم
اگر نظر نکنی، بدان که بمیرم
به هر دم نام تو بر زبان دارم
با عشق تو سر کنم و از شوق بمیرم
مجنون تبریزی

پناهشعرغزل
۰
۰
علیرضا خدائی
علیرضا خدائی
مجنون تبریزی که قلمش با کاغذ شعر میخواند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید