آن گلِ سرخی که آوردی برایم خشک شد،
در دلم صد آرزو بوده در اینجا خشک شد.
با هزاران شوق و خواهش سویِ کویت آمدم،
چشمهی چشمم پس از رفتن زِ غوغا خشک شد.
هرچه دیدم جز سرابی پر فریب چیزی نبود،
تا که نزدیک آمدم —آن نقش زیبا خشک شد.
بعدِ تو دیوارهای غم بهسرم آوار شد،
چشمهی عشقَم در این وادی به ناگاه خشک شد.
مجنون تبریزی