در قسمت دوم، به سراغ دو علامت «سبقت ممنوع» و «خطر ریزش کوه» رفتیم و ضمن تأکید بر وضعیت پرخطر کنونی، از لزوم حفظ توازن و جلوگیری از سبقت مفاهیم از یکدیگر در دل دوگانهسازیهای باطل گفتیم.
در قسمت سوم، میخواهم دربارهٔ علامت «دوربرگردان» بنویسم. این علامت، نشاندهندهٔ فرصتی دوباره برای بازگشت از مسیر غلط به مسیر درست است.
آغاز مسیر تمامی نهضتها و انقلابها همیشه همراه با شعارهایی آرمانگرایانه است. آرمانهایی که موتور پیشران حرکت انقلابها هستند و شعارهایی که سوخت این موتور محرک به حساب میآیند. هنر یک انقلاب این است که آرمانها را در محل تلاقی عقلانیت و عواطف تعریف کند و با تشریح و تبیین منطق پشت آنها، «شعار انقلابی» را تبدیل به «شعور انقلابی» کند.
به نظر میآید در انقلاب ۵۷، این فرآیند تا حدود زیادی به درستی صورت پذیرفت و با ایجاد یک انقلاب فرهنگی، زمینهٔ شکلگیری یک انقلاب سیاسی فراهم شد؛ یک شروع خوب که نوید آیندهای درخشان را میداد اما بعد از مدتی، همه چیز آنطور که پیشبینی میشد، پیش نرفت...
اینکه چرا این اتفاق افتاد، دلایل خرد و کلان بسیاری دارد که در بعضی موارد محل اختلاف نیز هست، اما آنچه مورد اتفاق بسیاری از ماست، اصل وقوع این پدیده است؛ یعنی دور شدن جمهوری اسلامی از آرمان های انقلاب!
وجود ناهمواریها و دستاندازها در هر مسیری کاملاً طبیعی است اما باید پذیرفت که انحراف از مسیر اصلی و زدن به جاده خاکی، قطعاً پذیرفتنی نیست. به همین دلیل، من و شمای مسافر حق داریم از راننده بپرسیم که دارد ما را به کجا میبرد؟!
همانطور که گفتم، چرایی این اتفاق محل بحث من نیست اما به نظرم تنها راه حل نجات از این شرایط، «بازگشت» است؛ بازگشت با آرمانهای اصیل انقلاب ۵۷...
برخیها بازگشت را مترادف با عقبگرد، عقبنشینی، عقبماندگی یا ارتجاع میدانند اما به عقیدهٔ من، بازگشت نه تنها مفهوم بدی نیست که گاهی اوقات - مثل همین امروز ما - یک ضرورت است! ما امروز پیش و بیش از هر چیز دیگری به یک «دوربرگردان» نیاز داریم؛ دوربرگردانی که نه تنها ما را به عقب نمیبرد بلکه میانبری است برای رسیدن هرچه سریعتر به مقصد...
خلاصه، بیایید نگاهی دوباره به نقشه راهمان در تاریخ بیندازیم و با مرور اشتباهاتمان در این مسیر، فرمان را به دست گرفته و از اولین دوربرگردان به سوی سرچشمهٔ آرمانها پیش برویم!
| علیرضا عزیزپور |