a.rockab
a.rockab
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

شهر پشت دریاها

شهر من یک جزیره است

|شهر پشت دریاها|شهر من یک جزیره استاست

جزیره‌ای متروک

که خاک غریبش هیچ بیشه‌ای ندارد

و اساطیر چنان بر آن سایه گسترده‌اند

که درختان انگور باری ندارند

شب پشت شب است

این‌جا هیچ گودالی به زلالی آینه نیست

شهر من پشت دریاهاست

شما اگر قایقی ساخته‌اید

و به امید این شهر به آب انداخته‌اید

قایق و شور و امید، باخته‌اید

من خودم قایق طوفان زده‌ام را به دریا زده‌ام

دور خواهم شد، دور

این‌جا پنجره‌ای در کار نیست

فاحشه‌ای بنام، دست هر کودک ده‌ساله شهر

آواز می‌خواند

بام‌ها خاک گرفته و پر از فیلتر است

قایقم دور خواهد شد

و من همچنان خواهم راند

به آبی‌ها دل خواهم بست

به دریا، پریانی که سر از آب به در می‌آرند

قایق واژگون خواهد شد

و من همراه پریان به اعماق سفر خواهم کرد

نیست خواهم شد

و برای همه صاحب‌نظران

نقطه‌ای در دل تاریکی اعماق نهان خواهد شد

غیب خواهم شد

من

غیب خواهم شد


#یادداشتهای_روزانه_یک_کتابفروش

یک #کتابفروش۲۴ساعته

۲۵ اسفند ۱۳۹۹


عکس از محمدعلی کریمی

پی‌نوشت عکس:

من روزی سه بار در ساعاتی مشخص و هر بار پنج دقیقه تمرکز می‌کنم. البته یک تمرکز معمولی نیست. قابل توضیح هم نیست. دوبار از آن سه بار روی این نیمکت اتفاق می‌افتد. محمدعلی هم محل کارش ساختمان پشت این نیمکت است و چند روز پیش این عکس زیبا را از بنده ثبت کرد. کله‌ام را وقتی کچلم خیلی دوست دارم. کاملاً گرد است.


سهراب سپهریپشت دریاهاساسی مانکنته سیگاردریا
علی رکاب هستم، یک کتابفروش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید