دیگر به خودم قول دادم ننویسم،این دومین باریست که تمام خاطرات خود را نوشته بودم و به دلایل غیر عقلانی به فنا رفت.حداقل قبلا اگر مینوشتم کمی ارام میشدم با اینکه هیچ کس نمیخواند ولی نوشتنش برایم حس بسیار پر آرامشی را به ارمغان میاورد.
این پستم چسناله نیست؛نه، ولی احساس واقعی من در لحضه ایست که این را مینویسم.شاید گذرا باشد، حتما این طور خواهد بود.
درمانده و خسته شب جمعه ایست که به سمت خانه میروم.وضع روحی ام چنان خوب نیست و فکر میکنم که چرا این طور است؟ چی شد که اینطور شد؟
دائم خودم را با بقیه مقایسه میکنم.میدانم کتاب،فیلم،پادکست،مقاله و…همه در همه این ها خواندم،شنیدم یا دیدم.زندگی معمایی نیست که خواسته باشی دنبال راه حل باشی، زندگی همین الان هست با تمام رنج، لذت، سختی ، خوشبختی، مشکلات و …. همین است.در رمان ها خوانده ام سرگذشت و پستی و بلندی های زندگی ادم های زیادی را، داستان موفقیت و شکست های ادم های موفق بسیاری را. انگار در لحضه کمکم میکردند؛اما وقتی خودم در دام همان مشکلات می افتادم همه چیز یادم میرفت. انگار نه انگار، این همه نسخه میپیچیدیم برای زندگی برای فلان طور زندگی کردن و بهمان طور نکردن! چی شد ؟ اگر قرار باشد که در مواقعی از زندگی که این ها به کارمان بیاید ،این ها به دردمان نخورد پس چه فرقی بین دانستن و نداستنش است؟ از کجا معلوم با دانستنش وضعمان وخیم تر نشود؟ اصلا یک جمله ای بود که میگفت در جهان اگر خیلی چیز ها را ندانی آسوده تری! شاید راست میگفت! نمیدانم!به نظرم این که نمیتوان چیزی گفت ذات زندگی است.اینگونهطوربودن این زندگیست که آنرا زندگی کرده است. همین غیر پیشبینی بودنش!اینکه نمیتوانیم و نمیدانیم از این پیچ وخم! شاید زندگی خیلی بی انصاف باشد! چه کسی گفته اینجا عدل و عدالت برقرار است! شاید همین خود من جایی نشسته باشم و در خانه ای باشم که لیاقتم نباشد و چه بسا بدتر! و چه آنانی که در حق شان ظلم شده و در موقعیتی که باید باشند نیستند. البته این سیستم بی انصاف همین طور که باب مراد خیلی ها نیست، برای خیلی ها هم چرخش خوب کار میکند!
بیایید روراست باشیم، چه کسی رفاه و خوشبختی را دوست ندارد؟ مطمئنا پاسخ ادم سلیم واضح است.مسئله این نیست، مسئله اینست؛تصور کنید شما بجای ایلان ماسک میبودید ( با همان ثروت) اگر کسی به شما میگفت که این موفقیت تان شانسی است، چه پاسخی به او میدادید؟ اگر میگفت از خوشانسی تان است چی؟اگر میگفت لیقاتش را ندارید چی؟
واقعیت تلخ این است که اگر شما هم بجای ایلان ماسک بدنیا می امدید حتما همین مسیر را داشتید.این که از ابتدای زندگی انسان که شانسیست که در کدام خانواده، چه نوع خانواده، چه کشور، چه شخصیت و چه خصوصیت بدنیا بیاید خود گویای این موضوع است! مگر اینهارا خود ادم ها انتخاب میکنند؟
قطعا خیر موفقیت شان به همان اندازه که نتایج زحماتشان بوده به همان اندازه هم نتیجه شانس شان بوده است!
میدانم این حرف هایم مخالفان زیادی دارد! ولی من از کسی نمیترسم! دهان مردم را نمیشود بست! واقعیت همین است ! احتمالا زیر این پست ادم های دستاورد سالار و شایسته سالار به من حمله کنند ولی اصلا مهم نیست.
من مخالفم اینکه میگویند اگر تلاش کنی حتما میرسی! نه اینکه نباید در زندگی تلاش نکرد، بلکه میگویم ما تا جایی که میتوانیم و تا آخرین ظرفیت خود تلاشمان را میکنیم ، دیگر اگر موفق هم نشدیم، مشکل ما نیستیم.چه بسا افرادی که تلاش ها کردند ولی به آن نتیجه و موفقیت مطلوب نرسیدند!
دفعه بعد که خواستید در مورد موفقیت تان حرف بزنید یک لحضه فکر کنید اگر در این خانواده بدنیا نمیامدید ایا باز هم همین مسیر را داشتید؟ اگر هر کس دیگری به جای شما بود (با همین خلق و خوی) نمیتوانست جای شما باشد؟
این است که میگویم در این جهان ما انصاف نیست!
پایان!)
پ.ن:دوستان و عزیزانی که این متن را خوانده اند، اگر غلط املایی،نگارشی و… غیره در این پست بود (که حتما هست)عذر بنده را پذیرا باشند.ادعای نویسندگی ندارم.شرحی مختصر از خودم