جستاری پیرامون مضمون در شعر فارسی
چندی پیش با تعدادی از دوستان شاعر دورهمی ترتیب دادیم و شعر می خواندیم و درباره شعرهای یکدیگر بحث و نقدی می کردیم یکی می گفت مضمون شعرت قدیمی است و باید از مضامین تازه استفاده کنی . یکی می گفت محتوای شعرت ساده است و بهتر است محتوای پیچیده تری را بکار بگیری تا مخاطب را به چالش بکشی . نظر دیگری این بود که اگر چه مضمون شعرت عاشقانه است اما خوب است درونمایه های اجتماعی را هم همزمان چاشنی شعر کنی تا مخاطب بیشتری را جذب کنی و . . . . و من ، سردرگم میان این همه حرف و نقد و نظر . دست آخر هم قهوه هایمان را خوردیم تا با طعم شیرین دیدار و شنیدن اشعار هم کنتراست فوق العاده ای از طعم ها را در جانمان جا بگذاریم .
خداحافظی که کردیم ، دست در جیب و کیف بر دوش و به قول سعدی سر در جیب تفکر از گوشه پیاده رو به راه افتادم . پاهام روی زمین قدم می زدند و خودم در افکار و اندیشه های پراکنده ، سردرگم ، پرسه می زدم . واقعن مضمون آن شعر قدیمی بود یا تصویرهایش ، محتوای ساده و پیچیده یا مضامین ساده و پیچیده ، آن شعر دیگر چه ؟ مضمونش عاشقانه بود یا مفهومش ؟ شاید هم موضوع و محتوایش ؟ به راستی چرا عادت کردهایم از مفاهیم کلی و گسترده و با شمول معنایی وسیع استفاده کنیم ؟ و چرا تا این اندازه این مفاهیم کلی همپوشانی پیدا کردهاند ؟ اما مساله مهمتری که توجه مرا به خود جلب کرد این بود که از بین این مجموعه واژگان ، مضمون ، محتوا ، مفهوم ، موضوع ، معنی ، این مضمون است که در سرزمین شعر برجستگی و اهمیت بیشتری و بقولی راهبردی ( استراتژیک ) دارد و در فرایند سرایش شعر کاربردی ، تعیین کننده و سازندهتر محسوب می شود و در سیر حرکت متن از زبان خودکار به سمت زبان ادبی یکی از شخصیتهای اصلی است .
معمولا وقتی بخواهیم به معنای کلمه ای پی ببریم اولین کاری که به فکرمان می رسد این است که به فرهنگهای لغت و لغتنامه ها مراجعه کنیم . با مراجعه به این کتابها در ذیل کلمه مضمون به توضیحاتی بر میخوریم که چندان کمکی به ما نمی کنند ؛ ضمانت شده ، ضمانتی ، معتبر ، معنی ، مفهوم ، محتوا ، فحوا ، مقصود ، منظور ، مراد ، مقتضی ، مفاد ، تاویل ، تفسیر و معانی اصطلاحی آن : نکته ای لطیف و باریک که در شعر گنجانده شود ، معنی و مقصود از یک گفتار یا نوشتار ، منظور و مقصود هنرمند در یک اثر هنری . آنچه مسلم است از این معانی به درک دقیقی از مضمون در شعر نخواهیم رسید .
بسیار خب ، بهتر است واکاوی و کنکاشی در سخن بزرگانی کنیم که سعی در تفهیم و تشریح آن داشتهاند . استاد صفا در تاریخ ادبیات آورده است : مضمون ، گنجاندن نکات باریک در شعر به همراه خیال دقیق و نازکبینی تام ، آن هم به شرط اعتلای لفظ و به دور از مبالغه است . احسان یار شاطر می گوید : مضمونیابی یافتن صوری تازه از معانی قدیم است و خرمشاهی نیز معتقد است : مضمون عبارت است از معنی جزئی متکی به مناسبات لفظی و رایج در سنت شعر . ژان پی یر ریشارد درباره مضمون آورده است : مضامین اصلی ، معماری ناپیدای اثر را شکل می دهند و آنهایی که باید بتوانند کلید سازمانش را به ما بدهند آن هایی هستند که در اثر ، بیشتر گسترش یافتهاند و در آن با بسامد آشکار بی نظیری حضور دارند .
با نیم نگاهی به تعاریف و تاویل و تبیینهای پیشگفته پیرامون مضمون باید گفت شاعر زمانی میتواند به مضمون پردازی برسد که بتواند به مدد آشنایی زدایی و هنجارگریزی و کشف استعداد همنشینی کلمات بر اساس روابط جدید بین اشیا ، طبیعت ، انتزاعات و عراطف و احساسات با انسان به مثابه روحی دمیده در کالبد لفظ در هیئت تشبیهی ، استعارهای ، کنایهای ، ایهامی یا ساخت عناصر و بافتهای موسیقایی با اجزای زبان بر پایه تناسبات زبانی و سنتهای رایج ادبی دست بزند . این مضمون پردازی و سازه های ادبی تشکیل دهنده آن در جای جای زمین شعری وی مشهود خواهد بود که به عنوان سبک شخصی شاعر تلقی میشود ، که از همپوشانی با زمین شعری شاعران همعصر شاخصهای ادبی آن دوره نمودار میگردد .
مضمون آن ماهیت زیبایی شناسانهای است که در ضمن موضوع به مخاطب هدیه داده میشود ، و میتواند هزار شکل خود را بیاراید :
هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد گه پیر و جوان شد
هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد دل برد و نهان شد (مولوی)
نزدیک بودن مرگ را شاعر به هزار آینه در همان روابط و همنشینیهای جادوانهای که پیش از این از آنها یاد شد جلوهگر میکند ؛ کرشمههای ساقی را به هزار گونه تماشا به بند لفظ میکشاند و گیسوان یار را به هزار و یک شب قصهها میبافد :
یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت در بند آن مباش که مضمون نمانده است (صائب)
با یک تشبیه ، استعاره ،کنایه یا مجاز گرچه آفرینشی شاعرانه رخ میدهد اما لزوماً به این معنا نیست که مضمونی هم آفریده میشود . گاه شاعر تشبیهی میآورد و در همان حد و اندازه باقی میماند ، هرچند تشبیه بدیع و بکر و زیباشناسانه باشد و گاه صورتی قدیمی از تصویری را چنان ساخته و پرداخته میکند ، و آن رستاخیز مشهور کلمات را به پا میکند ، که از آن کهنه لباس ، جامهای دیبا و اطلس بر تن لفظ میکند و شخصیتی نو و وجودی بدیع می آفریند :
نرگس از چشم تو دم زد در دهانش زد صبا رنج دندان درد دارد میخورد آب از قلم (غنی کشمیری)
تشبیه همان کلیشه نرگس چشم است که این چنین با شعبدهیشاعر ، بدیع و بکر شده است .
مضمون آن ماهیت زیبایی شناسانه ای است
که در ضمن موضوع به مخاطب هدیه داده میشود
مضمون ترفندی است در راستای اعتلای فرایند انتقال پیام / موضوع از ذهن شاعر به جان مخاطب . موجودیتی است که دلیل وجودی اش زیباگری معناست ، و به دستیاری او شاعر معشوقه ی معنا را با کرشمه و دلبری و ناز به سرزمین ذهن مخاطب فرا میخواند . نیز میتوان گفت جلوه ای زیباشناسانه از موضوع است. مضمون چونان پلی است که باید پیام شعر از آن بگذرد تا به مخاطب برسد و آن مصالح و عناصر سازندهی آن آرایه های لفظی و معنوی بر پایه مناسبات زبانی است .
به تاخیر انداختن معنا و دیریاب کردن مفهوم یکی از اصولی است که هر اثر هنری باید و شاید که داشته باشد .کارکرد دیگری که از مضمون پردازی انتظار میرود این است که معنای اصلی را در لایه لایه های خود پنهان کند و چالشی لذت برانگیز بر سر راه مخاطب ایجاد کند . این دیریابی و پنهان بودن مفهوم در پیچیدگیهای هنری مضمون ، به مثابه کندوکاوی شورانگیز و کاوشی شوق آور از استخراج گنجینه های هنری از معادن متون ادبی است . مخاطب که در این ماجراجویی نقش کاشفی موفق را ایفا میکند در انتها پیروزمندانه معنای معنا را چون گوهری ارزشمند ، دیریاب و گرانبها در دست گرفته و با شوق و ذوق به دفینه سینه میسپارد .
مضمون ترفندی است
در راستای اعتلای فرایند انتقال پیام / موضوع از ذهن شاعر به جان مخاطب
از آنجا که این مساله را در زمین ادبیات به مثابه هنر داریم بحث میکنیم و در این زمین کانون و مرکزیت اصلی توجه و اهمیت ، ساخت سازه ها و خلق شگردهایی است که در زبان – به عنوان بستر و تجلیگاه و نمود مادی معنا و اندیشه – رخ میدهد ، لذا ساخت ، شناخت و تشخیص مضمون به منزله موضوع اصلی و مرکزی متن ادبی محسوب میشود . هرچند مضمون ابزاری در راستای پرداخت و ترسیم و ارائه موضوع ، خود از این حیث فاقد اصالت است ، اما آنجا که سخن از ادبیات و هنر به میان آید و اکسیژن اثر هنری را بخواهیم تنفس کنیم ، عنصر تعالی بخش ، مضمون شعر است . موضوع شعر سر راستترین و دم دستترین عضو شعر است که در اختیار مخاطب قرار میگیرد ، اما شکلبندی مضمون بر مبنای تخیل و با استفاده از آرایههای ادبی و پیچیدگیهای هنری است لذا مستلزم دقت نظر و داشتن نگاه زیباییشناسانه و کشف دقیق روابط کلمات در حوزهمجاز است . در این فرایند هرچه عنصر خیال نیرومندتر و استعداد شاعر در خلق روابط مجازی ، مستعدتر و آرایه های ادبی و شگردهای لفظی دقیقتر ، مضمون به کمال هنری خود و پیچیدگی معنوی نزدیکتر شده و به عبارت دیگر فربهتر خواهد شد .
مضمون ابزاری در راستای پرداخت و ترسیم و ارائه موضوع
آنچه از جهانبینی و درونمایه و اندیشه و ایدئولوژی در شعر دیده میشود در حوزه موضوع گنجانده میشود و هر چه از هیجانزدگی از کشف امر هنری ، لذتبخشی و احترام به زیبایی هنرمندانه نصیب مخاطب میشود کار مضمون است . گفتیم که اصالت با موضوع است و مضمون عنصر تعالی بخش ، لذا مضمون چونان داربستی است که برای استوار شدن به ساختمان محکم موضوع که از امور ریشهدار و اصیل انسانی سخن میگوید بسته میشود تا آرایهای دلپسند خواستنی بر قامت او باشد . مضمون چادری است مزین به انواع آرایه های ادبی که توسط عمود موضوع استوار و پا بر جا شده است .
http://horoofestan.ir/blog/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D8%AA-%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%86/P4-%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D9%85%D8%B6%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C.html#:~:text=%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%D9%88%20%D9%85%D8%B3%D8%A6%D9%84%D9%87%20%D9%88%D8%AD%D8%AF%D8%AA%20%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF