عاطفه ؛ عنصر بنیادین شعر
عاطفه در شعر
نیاز به ارتباط از دیرباز یکی از مهمترین دلایل گردهمآمدن انسانها به دور هم بوده است . در این گردهمآیی از دورهمیهای خانوادگی گرفته تا انواع آیین ها ومراسم سنتی و فرهنگی ، انسانها به دنبال به اشتراک گذاشتن و در میان گذاشتن احساسات و عواطف خود هستند . بده بستانی که اتفاق میافتد ، تعاملی حسی و عاطفی است ؛ چرا که انسان نیازمند آن است تا احساس و عاطفه خودرا با دیگران به اشتراک بگذارد و از دیگران بازخودهای عاطفی بگیرد .
در روانشناسی عاطفه مجموعهای ذاتی از پاسخهای روان شناختی است ، رفتارهایی که درون مایهای انسانی دارند و بر اساس نوعی کنش و واکنش به وجود میآیند . عواطف رفتارهایی اجتماعی هستند که نتیجه توجه انسان از خود به دیگری هستند . استعدادی فطری و سرمایه مهم آدمی است . عاطفه زندگی انسان را غنی و پربار و قابل تحمل کرده و از یکنواختی بیرون میآورد .
اما وقتی از عاطفه در شعر سخن می-گوییم چه ؟ هنگامی که خصوصیات و ویژگیهایی که برای عاطفه برشمردیم در جغرافیای زبان اتفاق بیفتد ، یعنی وقتی کنش و واکنشهای رفتاری نسبت به محرکهای مختلف در زبان رخ دهد با درآمیختگی با دیگر عناصر شعرساز ، که در جستار دیگری درخصوص تعریف شعر مختصرا بدان پرداختیم ، همچون تخیل ، می تواند منجر به تولید محتوای شاعرانه شود . و در چنین وضعیتی است که میتوانیم از عاطفه در شعر یا بررسی برجستگی و تاثیر عاطفه در شعر سخن بگوییم .
از آنجاکه عاطفه استعداد وخصویت ذاتی و فطری انسان است ، ونیز بر اساس ویژگیهایی که برای عاطفه برشمردیم ، محرک اصلی برای ارتقای متن به شعر محسوب میشود . درواقع مایهگان اصلی و ماده اصلی تشکیل دهنده شعر و آنچه که دیگر عناصر شعر را به یکدیگر مرتبط کرده و درهم میآمیزد عاطفه است . و شعری موفقتر مینماید که در آن ، این درهم تنیدگی یک دستتر و همگونتر اتفاق بیفتد .
شاعر برای به اشتراک گذاشتن حالاتی همچون اندوه ، شادی ، خشم ، یاس و عشق و . . . که عواطف بشری را شامل می شوند ، دست به سرایش میزند تا بیشترین مخاطب یا به عبارتی اشتراک گذاری بیشتری را به دست بیاورد ؛ و در واقع
شاعر از شعر به مثابه پلی ارتباطی برای این اشتراک گذاری استفاده میکند .
از آنجا که عاطفه عنصری معنوی محسوب می شود ، بر خلاف دیگر عناصر همچون تخیل که به مدد آرایهها و ابزارهای هنری در بستر زبان تحلی و خودنمایی میکنند ، در ژرف ساخت یک اثر ادبی روح و جانی به دیگر سازههای هنری میدهد ؛ آنها را زنده میکند ، به فعلیت و جنب و جوش میرساند و موجب میشود مخاطب به درک عمیقتری از اثر ادبی برسد .
آرایه های ادبی ابزارهایی هستند که به مدد آنها شاعر جنبهها و جلوههای زیبایی شناسانه متن را به مخاطب منتقل میکند و فطرت زیباپرست و حس زیبادوستی او را آبیاری کرده و به دلیل کشفی که در این میان برای مخاطب رخ میدهد ، او به لذت هنری میرسد .
لذت هنری حس اقناعی است که از این کشف نصیب مخاطب میشود . این لذت هنری باعث میشود به شهود (دیدن ) برسد ؛ شهود ، درک عمیق عاطفهای است که در ژرفای آن آرایه ادبی نهفته است . لب لباب شاعرانگی است ، حس خالصانهای است که شاعر آن را تقدیم مخاطب میکند
و همین خالصانگی است که بر جان و روان مخاطب مینشیند و به باطن او رسوخ میکند . وجوه والای انسانی شاعر و مخاطب را به یکدیگر پیوند میزند و هر دو به نقطه ی زیبای همدردی میرسند . این عاطفه آموختنی نیست و در سرشت و باطن هر انسانی نهفته است و وابسته به پرورش روحی ، فکر و فرهنگی هر شخص در تقابل و تعامل با حوادث و اتفاقات و امور بیرونی و درونی رخ می نماید .
با توجه به اینکه نوع این تقابل و تعامل منوط به طرز خاص نگاه شاعر/شخص به آن وابسته ها است ، لذا تصاویر و مضامین ساخته شده توسط هر هنرمند در هر دوره زمانی با استناد به آن ارزشها و برجستگیهای فرهنگی هر دوره متفاوت بوده و میتوان نقش عاطفه را در متن هر اثر ادبی – هنری در دورهها و سبکهای مختلف به صورت تطبیقی و جداگانه مورد بررسی و کنکاش قرارداد .
نکته آخری که ضروری مینماید به آن اشاره شود ، حجم و گنجایی عاطفه در متن ادبی است . گفتیم که عاطفه زمینه و دلیل اصلی و بنیادین خلق اثر ادبی است ؛ و عنصری است که دیگر عناصر شعر را به یکدیگر متصل میکند و موجب میشود عناصر تشکیل دهنده متن ادبی کارکردی هماهنگ و در یک راستا داشته باشند .
اما هنگامی که این برانگیختگی عاطفی رخ میدهد ، هنرمند (شاعر) باید بتواند تعادل و بالانس متناسب را بین عاطفه از یک سو و هنجار و نحو زبان و نیز امکانات و ظرفیت موجود در آرایهها و ابزارهای ادبی – هنری را بشناسد و به وجود آورد . در واقع بخش دیگری که باعث میشود عنصر عاطفه در تعامل و همآمیختگی با دیگر عناصر به جان و روح مخاطب بنشیند همین ایجاد تعادل و تناسبی است که بدان اشاره شد .
تفوق و برتری هر کدام از عناصر تشکیل دهنده شعر به تنهایی میتواند بر کارکرد زیبایی شناسانه ادبی و عاطفی اثر تاثیر منفی بگذارد .
اگر هنرمند نتواند عنصر عاطفه را هنگام ایجاد و خلق اثر هنری درخود مهار کرده و به اراده خود درآورد و اجازه دهد عاطفه بی هیچ حد و مرزی در متن جولان دهد ، قطعاً عرصه برای عرض اندام و تجلی و جلوهگری دیگر عناصر همچون ابزارها و آرایههای هنری – ادبی تنگتر و این عناصر زیبایی شناسانه کمرنگتر شده و به تبع آن عنصر خیال نیز توانایی بلند پروازی خود را از دست خواهد داد .
عنصر خیال که در جای دیگری مفصلتر بدان پرداختهام ( انسان چگونه شعر را آفرید ) نیازدارد در اندیشه و ذهن هنرمند پرورده و با عاطفه و ابزارهای هنری آمیخته شود ، تا به بیانی هنرمندانه و ادبی برسد ؛ اما فربه شدن عاطفه و توجه بیش از حد به آن ، متن را در دیگر جنبهها رقیقتر خواهد کرد . کافی است به برخی متنهای ادبی که با عنوان دلنوشته یا قطعه ادبی نوشته میشوند نگاه کنیم ، این دست ازمتنها معمولاً از عاطفه سرشاری برخوردار هستند و بعضاً برخی آرایههای ادبی در آنها مشاهده میشوند ، ولی از آنجا که غلبه عاطفه و احساس در آنها دچار فوران شده و عنان عاطفه از دست نویسنده خارج شده و صاحب اثر آن متن را صرفاً تحت تاثیر تامّ و تمام آن نگاشته است ، تخیل ، مضمون پردازی (جستاری پیرامون مضمون در شعر فارسی ) و تصویرسازیهای ادبی در آنها رشد نیافته و با هنجار شاعرانگی فاصله دارند .
از طرف دیگر در برخی اشعار که صرفاً از روی قریحه شاعری یا جهت مفاخرههای ادبی نگاشته میشوند یا شاعر آنها را از روی وظیفه و سفارش تولید میکند ، میبینیم تا چه اندازه عاری و خالی از عنصر عاطفه هستند ، تا جایی که علیرغم برجستگیهای فراوان ادبی و ریزهکاریهای هنرمندانه در صناعات و آرایههای ادبی مشمول مقبولیت عام قرار نمیگیرند ، چنانکه در بسیاری از قصاید ، قطعات و . . . به جا مانده از شاعران و مشاهیر ادبی نیز شاهد آن هستیم .
نتیجتاً اگر چه عاطفه عنصر مهم و محرک اصلی هنرمند در خلق اثر ادبی است ، اما میبایست با مدیریت صحیح آن در آمیزش با دیگر عناصر و ایجاد تعادل و تناسب در ارتباط با آنها ، اثر ادبی را از کلیه جهات و همه ابعاد متناسب و هماهنگ به رشد و بالندگی رسانید .
علیرضا ترابی زاده