کلیپ چند ثانیه ای و معروف از محمد صالح علاء که از دوستش احمدرضا احمدی یاد می کند و می گوید
یه دفعه قرار بذاریم
بشینیم آه بکشیم
را می بینم و در هوای خنکِ اولین شنبه آبان ماه که نیمه تعطیل هم هست، فکر میکنم. دوباره فکر کردن به آینده می پیچد توی ذهنم، اما یادم می آید که باید همین حالا فکر کنم. باید به خوشحال بودن و لبخند زدن فکر کنم. هرچند بورس اوضاع خوبی ندارد و اشتباه های تکنیکی داشته ام؛ اما فکر میکنم به پنجشنبه و جمعه ای که خوش گذشت. در کنار پدربزگ. در کنار خانواده. بیدار ماندن تا صبح و گفتن و شنیدن و خندیدن. البته که نگران از کرونا هم بودیم. دست هایمان را می شستیم و سعی می کردیم با فاصله بنشینیم. پنجشنبه عصر، خواب دلچسب و بدون دغدغه ای داشتیم. اما خواب می دیدم و این خواب رهایم نمی کرد. روز قبل هم خواب می دیدم که برای نقد کردن چک تسویه حساب محل کار قبلی ام به تقلا افتاده ام. آن روز هم خواب می دیدم که با پسرعمویم برای پخش نذری دعوا میکنم. آشفته خوابی را باید اضافه کنم به ترس های کرونایی.
فعلا زنده ایم و نمی دانیم چه خواهد شد....
اولین روزکاری آبان ۹۹