ویرگول
ورودثبت نام
alizz9473
alizz9473
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

باید گریست در غم شهری که اندر آن

پیچیده نیست دینِ خداوند ِ لایزال

درآیه ها اگر نظر ساده ای کنند


آری خدا به حرمتشان ایستاده است

روشندلان، نظر چو به افتاده ای کنند


خود آن گره که دست تواند گشودنش

کی عاقلان حواله به سجاده ای کنند؟


مگذار هموطن! که به هر سو خواستند

دروازه ای علم شود و جاده ای کنند


مگذار پهلوان که تو را در حضیض گود،

سر گرم لُنگ و میله و کباده ای کنند


خود، خونِ خلق خورده و بی هیچ شرم و عار

باصد دلیل منعِ تو از باده ای کنند


باید گریست در غم شهری که اندر آن

مُشتی اسیر گریه به آزاده ای کنند!


حسین جنتی


شعرغزل نابحسین جنتیغزل
انسان ازآن چیزی که بسیار دوست میدارد، خود را جدا می سازد.در اوج تمنا نمیخواهد. دوست می دارد اما در عین حال میخواهد که متنفر باشد.امیدوار است،اما امیدوار است امیدوار نباشد.همواره به یاد می آورد اما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید