ویرگول
ورودثبت نام
alizz9473
alizz9473
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

و تَرکش های نبودنت در بدنم سبز می شوند


من بی خواب ام در تمامی شب ها

تو بیا و بگو

به کجای جهان روم ای دوست

که رویٔیَت رویَت مُسکنِ دردهای آوارگی ام شود

دوری از دیار

کبوتریست در آسمان

که نقطه ای سپید می شود

و تمام شب ها و خواب ها

از آن شب سپید می شونـد

دیار روستایٔیست اما

که رود آب شیرین آن از قلب ِ معشوق چکه می کند

سرچشمه ، چشم های من است

ای دوست

روزگاری این اشک های شیرین من از این خاک شور

به تو خواهد رسید

و به زلالی

در کف دست های کوچکت مرا سر خواهی کشید

من بی خواب ام در تمامی شب ها

و کوچه بی خواب است

من بی خواب ام در تمامی شب ها

و خیابان بی خواب است

من بی خواب ام در تمامی شب ها

و سربازان به پاسِ وطن پُست می دهند

و پُست می کنند فکر به معشوقه های وطنی

و صبح را بی خواب سرمه چشم می کنند

من اما در وطنِ بی تو

خوابِ دردآور ِخیابان گردِ آواره ای بی خواب ام

که معشوق در گوشه ای از همین خیابان ها تَرکش گفته است

و تَرکش های نبودنت در بدنم سبز می شوند

من سبز می شوم

درختی پُر از سایه و بی سایه

آرامسایشگاهی

برای کبوتران بازگشته از دوری

تو اگر از آن سوی صبح زمین وُ شب ستاره ها بازگشتی

گشتی به من بزن

به بوسه ای مستم کن

و دوباره مرا به دریا ببر

میان جنگ موج آب های شور و شیرین خزر

به دشتِ نیلوفرهای آبی انزلی

و اسب های وحشی دشت

بی خواب به جاده می زنم

و در هر پیچ ، پیچکی بر جای خالیت بر صندلی جوانه می زند

من درخت می شوم

ماشین درخت می شود

خیابان درخت می شود

من نام یک کوچه می شوم

کوچه درخت می شود

تا تو راه خانه را گم نکنی

ما همه با هم در این وطن بیداریم

و

ما همه بی هم در این وطن بی خوابیم

سجاد افشاریان

ترکشرویئت رویت
انسان ازآن چیزی که بسیار دوست میدارد، خود را جدا می سازد.در اوج تمنا نمیخواهد. دوست می دارد اما در عین حال میخواهد که متنفر باشد.امیدوار است،اما امیدوار است امیدوار نباشد.همواره به یاد می آورد اما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید