ویرگول
ورودثبت نام
alizz9473
alizz9473
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

چه کرد؟ عشقِ مرا کفر خواند و خونم ریخت

که بود؟ شهره ی عالم به سست پیمانی
وفا نکرد و دریغ از کمی پشیمانی

چه گفت؟ گفت فراق تو بر من آسان است
وداع کرد و نمی یابمش به آسانی

چه برد؟ تاب مرا برد تاب گیسویش
چه بود جرم تو؟ سرگشتگی، پریشانی

چه کرد؟ عشقِ مرا کفر خواند و خونم ریخت
چه حکمتیست در این شیوه ی مسلمانی؟

چه از تو خواست؟ غزلهای بی رقیب مرا
کجاست؟ نزد رقیبان پی غزلخوانی

چرا به عشقِ چنین ظالمی دچار شدی؟
تو نیز عاشق اویی خودت نمی دانی...

سجاد سامانی


شعرغزلسجاد سامانی
انسان ازآن چیزی که بسیار دوست میدارد، خود را جدا می سازد.در اوج تمنا نمیخواهد. دوست می دارد اما در عین حال میخواهد که متنفر باشد.امیدوار است،اما امیدوار است امیدوار نباشد.همواره به یاد می آورد اما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید