زلال رحمت او از سبوی ما بیش است
گنه کنید عزیزان، چه جای تشویش است؟!
هزار نامه سیه کردم و عقب ماندم
که خطّ بخشش او از سیاههام پیش است!
در آن مقام که یار کریم، رو در روست،
چه جای سرزنش و طعنهی بداندیش است؟!
به جستجوی خدایی بریدم از خویشان،
که روز حادثهام مهربانتر از خویش است
به لطف سابقه از کار دوست بو بردم
که یارِ مردمِ بیادعای درویش است
مرا که ریشه در آب است و شاخه تا خورشید
چهکار با نخ تسبیح و قبضهی ریش است؟!
بگو که خواجه به روی و ریاش خوش باشد
که در جهانِ من این طفل، وقت بازیش است!