گذاشته بودم این متن را بعد از دیجیکالا بنویسم. به دلایلی قابل حدس باید بعد از دیجیکالا منتشر میشد. ولی خوب فعلا هستم و شاید ماندنم طولانیتر از آنچه فکر میکردم شود. پس نمیشود انتشارش را به آیندهای نامعلوم موکول کرد.
در کنار فرهاد میثمی، مرتضی مردیها، مصطفی ملکیان و محمود سریعالقلم که اثرگذارترین آدمهای زندگی من بودهاند و هستند، چندسالی است که حمید و سعید هم قرار گرفتهاند اما با یک فرق بزرگ.
ما در ایران آدم اثرگذار کم نداریم اما آدمهای «نهادساز» خیلی کم. و چه کسی است که نداند این مملکت بیش از آدم خوب به نهاد خوب نیاز دارد و چقدر کم نهاد باکیفیت دارد.
شاید کمتر از انگشتان دست مملکت ما آدم نهادساز دارد و حمید و سعید جزو معدود نهادسازهای ایرانند: نهاد دیجیکالا
کسبوکاری خودساخته که عین قصهها دو جوان بیست و چندساله با فروش پراید و پولی که برای جشن عروسی کنار گذاشته بودند، تاسیس میکنند. و حالا بعد از ۱۵ سال سازمانی است که آدم و «رهبر» تولید میکند. تیم میسازد، محصول خلق میکند. به صدها هزار آدم این کشور نان میدهد و آن هم نان باعزت و حاصل دسترنج، حاصل تولید، حاصل کسبوکار و نه از سر صدقه. تکنولوژی خلق میکند و دانش و تجربه جهانی را به کشور میآورد. مدیر و متخصص پرورش میدهد. از دانشگاههای کشور در آموزش جوانان موفقتر است. خطا میکند و خطاهایش را اصلاح میکند.میداند که خطاپذیر است اما تلاش مستمر برای بهتر شدن دارد. زندگی چند ده میلیون نفر را با تکنولوژی سادهتر میکند. امید تولید میکند و در تاریکترین روزهای تاریخ این کشور از روشنایی و راهحل میگوید.
حمید و سعید خودشان همه این کارها را نمیکنند. اصلا شدنی نیست آدم تنهایی ازین کارها بکند. نهاد و قصههای جمعی میتوانند دست به کارهای بزرگ بزنند. و ما همیشه بیشتر آدم بزرگ داشتهایم با قصههای تکنفره بزرگ. و نه نهاد تنومند.
چند قصه در این مملکت داریم که همه، انقلابی و ضدانقلاب، تودهای و مجاهد، مسلمان و نامسلمان، دهه شصتی یا هفتادی، چپ و راست، روشنفکر و مردم عادی، همه در ساختنش شریک باشیم و داستان موفقیت «همه ما» باشد؟ من چیزی به یادم نمیآید و احتمالا برای همین هم کارهای بزرگ زیادی نکردهایم.
حمید و سعید قلم خوب و مقالات درخشان ندارند، استاد مبرزی نیستند که شاگردان از کلاسشان حظ کنند. آنقدری خوشسخن نیستند و گیرا حرف نمیزنند که آدم از ۵ ساعت حرف زدنشان خسته نشود. فیلسوف، روشنفکر، مبارز و رهبر سیاسی و اجتماعی یا معنوی هم نیستند.
شبیه توران میرهادی هستند، شبیه خیامیها، شبیه همایون صنعتیزاده هستند. میبینید چه اسمهای کمتر آشنایی؟
حمید و سعید آدمهای خیلی معمولی قصه ما، رهبرانی هستند تیزفکر، فروتن، الهامبخش، محترم، یادگیرنده و یاددهنده و کاملا انسان با همه خطاها و ضعفهایی که همه انواع مختلفش را کم و بیش داریم. آنها بلدند نهاد بسازند، نهادی که حتی اگر خودشان هم نباشند، باشد و ارزش خلق کند. نهادی که محدود به توان، قوت و ضعف دوتا آدم نباشد. نهادی که میتواند از توان صدها هزار آدم بهره ببرد و توان این را دارد که قصه موفقیت همه باشد. برای همه ایران.
رویای برند ملی دارند و میخواهند ایران هم مثل کره، سامسونگ و الجی داشته باشد. مثل آلمان زیمنس و بنز. برندهایی که میراث کشور باشند و کار کردن در آنجا رویای بچههای کشور.
حمید و سعید، آدمهای خیلی معمولی قصه ما به جای پرخاش و شعار کاری میکنند و به جای لعنت بر تاریکی شمعی روشن میکنند. آنهم شمعی جمعی.
امیرحسن موسوی، از تیم دیجیکالا