عکس از Ben Sweet
تصور میکنم، بسیاری از ما آدمها برای انجام کارها سعی بر این داریم که روشهای بهینه و درست رو پیدا و از بین اونها مناسبترین برای خودمان را انتخاب کنیم. از طرف دیگه تکیه بر مهارتها و تواناییهای خودمان و مشاهده افرادی که مثل خودمان هستند و کارهایی رو که ما قصد انجام داریم رو به روش خودشان انجام میدن، در ما این انگیزه رو ایجاد میکنه که خوب اطلاعات و مسیر رو یادبگیر ! اما به روش خودت انجامش بده !
بعضی از وقتها این روش خیلی به ما در یادگیری کمک میکنه، اما هدف اصلی ما از انجام کارها اول به نتیجه رسیدن هست بعد یادگیری، پس اگر کاری برای ما یادگیری داشته باشه ولی به نتیجه مطلوب نرسه، خیلی برای ما خوشایند نخواهد بود.
خود من مدتی است که در برخی مسایل با این نوع نگاه روبرو شدم و در مورد برخی از کارها، یه سری علامت سئوال برام ایجاد میشه که مثلاً اگر فلان کس که راجع به این کار این تواناییها و این مهارتها رو نداره، چجوری تونسته موفق بشه، پس اون که خیلی مهارتها رو نداره از نظر من، درصد و احتمال موفقیت برای من در اون کار با توجه و شناختی که از خودم و تواناییهای خودم دارم بیشتر خواهد بود و با همین فرض با روش یادگیری و با تمرکز با تجربه، اطلاعات و دانش خودم، قدم در مسیر انجام اون کار میگذارم.
حالا نتایجی که از این دیدگاه به دست میآیند به نظرم بایستی بخوبی تحلیل بشه تا به یک رفتار یا الگوی منطقی حداقل در خصوصی برخی کارها کنیم.
کارهایی که بایستی قبل از انجام یک کار انجام بدیم به نظرم این مراحل هستند بطور کلی:
گردآوری اطلاعات
شناسایی بهترین یا در دسترسترین نمونهها
انطباق با شرایط خود
اجرا
مثال
مثلاً من قصد مهاجرت به یک کشور دیگر را دارم. اول خوب بایستی شروع به گردآوری اطلاعات کنم، در مورد خیلی چیزهای مختلف که دو مورد از مهمترینهاش انتخاب کشور مقصد هست و دوم بحث آشنایی با روشهای مهاجرت به آن کشور است و بر مبنای آن شرایط رو مورد بررسی قرار میدهم. پس از این که اطللاعات در خصوص دو مورد اصلی و سایر موارد دیگر، جمعاوری کردم، شروع به بررسی و مشاهده نمونههایی از کسانی میکنم که این تجربه را داشتهاند و این معمولاً این تجربه از افرادی شروع میشود که مانند خانواده و دوستان قابل دسترس یا پاسخگو باشند تا بتوانم به قولی بفهمم که در عمل ماجرا از چه قراره و حالا بر اساس کشورهای مختلف و روشهای مختلف شروع کنم به بررسی آنچه که به سلایق و تواناییهای من منطبق است و میتوانم همه جور از پس آن بربیایم. در مراحل بعدی پس از انطباق شروع به اجرای آن کار با رعایت تمام موارد منطبق شده با تفکرات و اطلاعات خودم و نکات و تجارب بقیه که مورد بررسی قرار دادم می کنم.
حالا بعد از این که اون کار انجام شد، برای بررسی نتایج خودمان و یا اشخاص دیگر از همین الگو یا قیف که من توی ذهنم اینجوری ترسیمش کردم میشه استفاده کرد که به این شکل به بررسی نتایج و الگوسازی میکنیم.
بعد از انجام کارهای مهم، برای خودارزیابی، خودآموزی
مثال
فرض کنید من در آزمون IELTS شرکت کردهام و نتایج مناسبی کسب کردهام، اما در برخی موارد کمتر و برخی مهارتها بیشتر از آن چه هدفگذاری کرده بودم، به دست آمده است، حالا من بایستی روی نتایج بخش مطلب و غیر مطلوب خودم هر دو نوع بررسی را انجام میدم چون در واقع بخشی از نتیجه من مطلب و بخشی نامطلوب بوده است و بنابراین برای رسیدن به یک تجربه واحد بایستی هر دو نوع نتیجه حاصل را در قیف بررسی نتیجه قرار دهم تا از این طریق، بتوانم بررسی دقیق تری نسبت به نتایج حاصله داشته باشم. آیا تکنیکهای درس خواندن من برای هر چهار مهارت مناسب است ؟ آیا منابعی که از آنها برای مطالعه استفاده کردم برای همه مهارتها مناسب هستند ؟ آیا کسانی که از آنها مشورت گردم خود در این باره تحقیق کامل داشته اند ؟
به باور من هر دو نوع بررسی قبل و بعد از انجام کار حائز اهمیت هستند و باعث میشوند تا رویکرد منطقی کاربردی و در عین حال یادگیرندهای را در خود ایجاد کنیم. در واقع این رویکرد، باورهای صحیح را در وجود ما نهادینه میکنند. از یک سو به کمک آنها تسلط بیشتر بر خود خواهیم داشت، و از سوی دیگر ،فشارهای عصبی و مقایسههای نادرستی جلوگیری خواهیم کرد.
مقایسهها و تطابقهای آنی خود در روشهای انجام کار به شدت آزار دهنده بوده و فشار عصبی زیادی را برای ما ایجاد میکنند. بنابر این بهتر است برای جلوگیری از بروز چنین استرسها و تنشهایی که ناخودآگاه و ناخواسته ایجاد میشود، با داشتن نگاه درست و طی کردن فرایندهای منطقی ارائه به نتایج درست برسیم چون این موارد، علاوه بر این که بر پایه اصول صحیح ضروری و تجربیات موفق هستند، تا حد امکان برای ما بصورت سفارشی نسخهپیچی شده باشند و بحث سفارشیسازی یا همان Customization برای همه ما در همه امور یکسان و به یک میزان نخواهد بود.
خاطرم هست در دانشگاه ما درسی داشتیم به نام الگوهای تصمیمگیری و آنچه در این جا مطرح شد، به نوعی میتواند به عنوان مختصری باشد از ذهنیت یا ساختار الگوهای ذهنی که در تصمیمگیری خودمان یا تصمیمسازی شما در افراد دیگر مؤثر باشند.
فارغ از این که الگوی موجود بصورت ذهنی یا روی کاغذ مورد استفاده قرار گیرد، عادت کردن ما برای طی کردن این مراحل برای برخی انواع کارهایی که با آنها مواجه میشویم، اثر سازندهای در ما برای تسهیل امور، ذخیره یا همان تولید زمان بیشتر و مواجه شدن با فشار عصبی کمتر خواهد داشت. در واقع الگوهای ذهنی که ما به این شکل برای خود میسازیم، هم برای خودمان مؤثراست، هم به عنوان تجربه موفق جزئی از الگوی خواهد شد. اگر دقت کنیم ما به نوعی با این روش قالبهای خاصی برای انواع کارهای مختلف ایجاد میکنیم تا بدین ترتیب، در موقعیتهای مختلف بتوانیم تفکر و عملکرد چابکتری داشته باشیم. عملکرد چابک و تفکر چابک دو نیاز اصلی انسان امروز هستند تا علاوه بر این که بتواند تصمیمگیریهای خود را فارغ از احساسات زودگذر انجام دهد، کنترل امور را در زندگی همیشه در دستان خود داشته باشد.
یکی دیگر از فواید این نوع تحلیل موقعیتها قبل از انجام آنها و تحلیل عملکرد خودمان و نتایج بعد از انجام آنها، این است که ما به نوعی مانند یک پژوهشگر رفتارهای خود را مورد ارزیابی و نقد قرار میدهیم و به این شکل میتوانیم نقاط کور رادار ذهن، خطاهای تعمیمدهی رفتارها و نتایج دیگران بصورت کلی و نگرانیهای اشتباه را شناسایی کنیم. درک رفتارشناسی خود که به نوعی خودشناسی هم محسوب میشود، ما را قادر خواهد ساخت، انسانی باشیم با ذهن آرام، منطقی و بدین شکل یادگیری عملی و پیوسته را برای امور حقیقی زندگی در خود تقویت کنیم.
در لحظه زندگی کردن و چابک بودن، یعنی پرهیز از رفتارهای هیجانی و بالاتر بردن سرعت در تصمیمگیری و اقدام با تکیه بر تجربههای موجود و یافتههای خودمان با یک مبنای منطقی و اصولی. در نهایت استفاده از این الگوها، تمرینهای ذهنی و کاربردی خوبی برای رسیدن به تفکر و عملکرد منطقی و چابک هستند.
کلیه نمودارها توسط سید امین افصحی طراحی شده است.