
کلمه زیباست؛ زیبایی کلمه است که درونِ انسان را به غلیان میاندازد. دگرگون میکند. میخنداند، میهراساند، میگریاند. از چشمها گلوله گلوله میبارد و قلب را به سوگ مینشاند.
برای من دربارهی کلمه سوالاتی است:
قدرت کلمه تا کجاست؟
نسبت کلمات با زندگی و حیات چگونه است؟
آیا این کلماتاند که جنگ راه میاندازند؟
صلح محصول کلمه است؟
کلمهای که به جنگ منتهی شود نازیباست؟
کلمه سبب ماندگاری حقیقت است؟ یا حقیقت، کلمه را مانا میکند؟
فلسطین کلمه است؟
کودکِ فلسطینی با کلمه دلخوش است؟ مثلا با نامِ فلسطین.
چرا فلسطینیهای مهاجر اغلب به کلمه پناه میبرند؟ شعر یا نثر یا حتی گفتگو...
فلسطینیها کلمات را آنگونه میبینند که ما میبینیم؟
و سوالات دیگر...
البرغوثی شاعر فلسطینی با این نوشته نشان میدهد که چقدر کلمات برایش معناهای عجیب و غریبی یافتهاند. او در این نوشته از کلمات تصاویری میسازد که در نگاه اول سادهاند اما وقتی کنار هم قرار گرفتهاند حال تو را دگرگون میکنند. تو از کلمات سیر نمیشوی! چون فقط کلمه نیستند.
البرغوثی یک زندگی عادیِ مهاجر فلسطینی را چنان با کلماتِ برآمده از جانش درآمیخته که تو در قلب لسآنجلس و یا نیویورک هم به فلسطین میاندیشی! به دریا و ساحلش؛ به خانهها و پنجرههایش. به آدمهایش. با آنکه بیشتر ماجراهای کتاب در آمریکا میگذرد اما زندگی در آمریکا توجهت را جلب نمیکند. زندگی در آمریکا هم با کلمات البرغوثی طعم خاصی گرفته است.
این کتاب نه رمان است و نه زندگینامه. بلکه از عناصر رمان و زندگینامه استفاده شده تا معانی منتقل شوند و به نظرم این کار فقط از یک شاعر عرب ساخته است. چرا؟ چون شما هم میدانید که زبان عربی یک خصلت عجیب دارد و آن هضم زبانهای دیگر در خود است. به نظرم این عربها میتوانند فرم رمان و زندگینامه را هم هضم کنند و از آن یک محصول جدیدی ارائه دهند.
غیر از البرغوثی، ادونیس شاعر هم اینگونه است که از ظرفیتهای رمان و داستان برای شعرهایش بهره میبرد.
کلمه را دست کم نباید گرفت. هرزهاش هم نباید کرد. کلمات تا آنجایی قدرت دارند که چاشنیِ سکوت همراهشان باشد. خدا کلمات را هم هوشمند آفریده است و هرچه کمتر استفاده شوند تاثیرشان بیشتر است. "کم گوی و گزیده گوی چون دُر" یعنی زیبایی کلمه هم به سکوت است!