در شعر " قلبش را گرفتند، شر شد، شهر" به طور آشکار بین "شهر" و "شر" آرایه تکرار به کار رفته است، شر در فرهنگ دهخدا مقابلِ خیر و به معنی بدی، تباهی، فساد است که نشان دهنده فضای پر التهاب محیط زندگی شاعر است، قلبی که شاعر بعد از تلاش برای آزادی به شهر داده، نبض تپشهایی است که بعد از رهایی از قیدها، دچارش شده، که حرف "هـ"همان قلب است که در خط اول شاعر به صورت " قلبش را گرفتند" بازگو کرده است. در واقع شاعر تلاش کرده قلب را که اصالتا یک بحث اخلاقی بیان کند، که در زمره مسائل علم اخلاق به شمار میرود اما کلمه قلب در دو مفهوم مختلف فیزیکی و اخلاقی غوطهور است. حالات انفعالی و به تعبیر دیگر احساسات باطنی مثل ترس را نشان میدهد که میخوهد با دادن قلب به شهر، از هم گسیختگی اجتماعی جلوگیری کند، به عبارت بهتر شاعر با اهداء کلمه "قلب" به "شر"، "شهر" را به مکانی امن تبدیل کرده که دلالت تصویر و معنی دارد و کل مفهوم شعر را تصویری کرده، برای درک متن با تصویر سازی و تایید تصویر سازی بعد دیدن متن تاکید گستردهای شده، که این تاکید باعث شده شعر بدون دیده شدن تصویر نقش بندد و با دیدن تصویر معنی دو چندان میشود که خاصیت طراشعر است.