ویرگول
ورودثبت نام
محمدامین قربانی
محمدامین قربانی
خواندن ۵ دقیقه·۸ ماه پیش

همسایه‌ها

جستاری در باب محبوب‌ترین داستان احمد محمود

تصویر برگرفته از وبلاگ ایران بوک
تصویر برگرفته از وبلاگ ایران بوک

این جستار بخشی از رمان را روایت می‌کند. بهتر است بعد از خواندن «همسایه‌ها» سراغ متن زیر بیاید.

احمد محمود نویسنده خوبی است. خیلی خوب. داستانش،قلمش همه چیز دارد. همه اسلوب‌های داستان را رعایت کرده و تمام المان‌های روایت‌گری در قصه‌اش در نظر گرفته شده است. تعلیق، کهن الگو، شخصیت‌پردازی دقیق و وسواس گونه که طی اتفاقات داستان تکمیل می‌شود، فضاسازی جز به جز اجزای محیط و همه و همه گواه این است که او از چیره‌دست‌ترین نویسندگان فارسی زبان معاصر است. اما چرا در توصیف او از صفات خوب و خیلی خوب استفاده کردم؟ چرا در یک کلمه نگفتم که او عالی است؟ هنر ساختمانی است که ستون‌ها و پی معلومی دارد اما تزئینات و طراحی داخلی این ساختمان کاملا وابسته به ذهن هنرمند است. به زبان ساده‌تر همه انواع هنر پایه و چارچوب ثابتی دارند اما هیچ گرته و قانون مشخصی و هیچ «باید» محکمی در خلق یک اثری هنری وجود ندارد. قلم محمود از این نظر عالی نیست که هیچ چیز خارق‌العاده، نو، هیچ المان تازه و اتفاقی که چشمان را گرد و موهای تن را سیخ کند ندارد. همه چیزش طبق اصول، همان گونه است که باید باشد. بندهای مختلف کتابش با فضاسازی آغاز می‌شود و سپس راوی ادامه داستان را در دست می‌گیرد. داستان با اتفاقات ساخته و پرداخته می‌شود و جلو می‌رود. هیچ چیزی خارج از روال معمول روایت یک داستان وجود ندارد.به عبارت دیگر تمام خلاقیت نویسنده تمام صرف هر چه بهتر شدن همان روال همیشگی می‌شود. این نکته البته از نظر برخی خوانندگان شاید نقطه قوت به حساب بیاید اما از نظر من بهتر بود که سرمایه ذهنی نویسنده به ایجاد روشی خاص یا حداقل یک نوگرایی در روایت برخی از قسمت‌های اختصاص پیدا می‌کرد.

از نظر مفهوم، هسته اصلی داستان به مبارزات دهه 30 و نهضت ملی شدن نفت می‌پردازد و روند همه‌گیری دیدگاه‌های مارکسیستی در آن دوران را شرح می‌دهد. نویسنده طی ماجراهایی که برای شخصیت اصلی داستان رخ می‌دهد، تغییراتی که این دیدگاه در جامعه و طرز فکر مردم پدید می‌آورد را ترسیم می‌کند. با وجود اینکه در بسیاری موارد پیامدهای مثبت مارکسیسم تشریح می‌شود، احمد محمود در قالب سوالاتی که برای شخصیت‌های داستان پیش می‌آید انتقاداتی نیز به این مکتب فکری وارد می‌کند.

جمع همسایه‌ها نماد کوچک و هوشمندانه‌ای از جامعه آن روز ایران است. «محمد مکانیک» نماد مردمانی است که از تحجر و انجماد مغزی به جان آمده‌اند و گوششان از موعظه و عقاید مبتنی بر تقدیر و جبرگرایی پر است. او گرچه خود سواد و دانش کافی برای مخالفت و تغییر شرایط را ندارد اما حس می‌کند که یک جای کار می‌لنگد، که دید و روش فکری عمده مردم نتیجه‌ای جز عقب‌ماندگی و بدبختی ندارد. ناصر، همسر هاجر نماد گروهی از جامعه است که در هر شرایطی خود را با وضع جامعه وقف می‌دهند و جز آینده و منافع خود به هیچ کس است و هیچ چیز فکر نمی‌کنند. امثال ناصر با هر ساز اجتماع می‌رقصند و این جمله معروف او که « آدم باس زرنگ باشه» نیز موکد همین نکته است. می‌رسیم به ملا احمد که متحجرین را نمایندگی می‌کند. با سواد و دانش مخالف است و عقیده دارد مدرسه بچه‌های مردم را از راه دین به در می‌کند. تقدیرگراست و یکی از دلایل مخالفتش با آموزش نوین کساد شدن کار و کاسبی خودش است. بقیه افراد خانه نیز هر کدام به نحوی درگیر جنگ بقا هستند. کرم‌علی با گاری و شرط‌بندی‌هایش روی نعلبکی، آفاق با قاچاق و عمو بندر با تلاش طاقت فرسا. هر یک از این خانواده‌ها به گونه‌ای فساد و ارتجاع حاکم بر جامعه را نشان می‌دهند. نویسنده با به چالش کشیدن شخصیت‌هایش در موضوعات مختلف، چاپلوسی و یا حل شدن کامل در جریان اجتماع را تنها راه‌های ممکن برای بقا درجامعه آن روزها می‌داند که از جمله آنان می‌توان به ماجرای دزدیده شدن پول عمو بندر، دستگیری آفاق و پادرمیانی حاج شعیب و تخریب تنور صنم با تحریک شاطر حبیب اشاره کرد. نقد نویسنده به این سبک زندگی نیز در زندگی شخصیتی مانند پسرخاله نمایان است که با تملق‌ فراوان ثروت و نفوذی به هم می‌زند و در نهایت به شیوه‌ای خنده‌دار کشته می‌شود. در یک نگاه کلی جای جای کتاب نقد هر دو جبهه حاکم و مخالف است. نقد فرهنگ جامعه است. نقد خرافه پرستی، جبرگرایی، میرزا نصرالله‌ها، ملااحمدها، غلامعلی خان‌ها و تباهی و بی‌هدفی مردم است. امان آقا که آن همه مناقبش در داستان گفته می‌شود با مهین جی‌ جو روی هم می‌ریزد، رحیم خرکچی سر پیری با زن دریده‌ای به نام رضوان ازدواج می‌کند، بلور خانم با خالد سر و سِر دارد، بلور و ابرام توی طوبله خفت می‌شوند، خالق و چینوق به دزدی روی می‌آورند و کرم‌علی روی نعلبکی شرط بندی می‌کند. جنوب شهر آکنده است از فقر و بیچارگی و فقر عقل، دین، استدلال، منطق و اخلاق را از بین می‌برد. «همسایه‌ها» آیینه تمام‌نمای فقر و خرافه پرستی، شرح زندگی، تفکر و عاقبت طبقه ضعیف جامعه است.

میان این همه طعم تلخ، مزه کتاب با چاشنی خوش طعمی به نام عشق کمی قابل تحمل‌تر می‌شود. سیه چشم که خالد دلش را به او می‌بازد و او هم اتفاقا خیلی سریع و کمی تو ذوق زننده دلباخته خالد می‌شود. شرح عشق این دو، عطش خالد برای رسیدن به سیه چشم، لحظه‌های سرشار از احساسی که با هم سپری می‌کنند، خطوطی زیبا و افسون‌گری می‌آفریند که لبخند را به لب و هوس تجربه عشقی آتشین را به دل شما متبادر می‌کند.

قسمت‌های پایانی کتاب که به شرح بازداشت، بازجویی و زندانی شدن خالد می‌پردازد، تب و تاب و ریتم بخش‌های اولیه را ندارد. به عبارت بهتر فصول انتهایی کتاب بیش از حد مفهوم زده می‌شوند و به همین دلیل تهی از جذابیت و کشش قسمت‌های آغازین است.

در پایان می‌بایست مهارت احمد محمود در ساختن فضای موهوم و انتزاعی را ستایش کنم. بخش‌هایی که شخصیت اصلی داستان به دلایل مختلف مانند عشق، درد، گرسنگی و .. وارد خلسه می‌شود میدان نمایش اوج هنر و استادی نویسنده است. احمد محمود صحنه‌هایی خلق می‌کند که نمونه‌شان را تنها در فیلم‌ و سریال‌های سطح بالا می‌توان دید. ترکیب و تکرار دیالوگ‌ها، جابجایی و در هم پیچیدن خط زمان در شرایط خلسه علاوه بر مرور اتفاقات و شخصیت‌های قصه، خواننده را وارد فضایی گنگ و گیج زمان درست مانند شخصیت اصلی می‌کند که مهارتی است بسیار والا و دشوار.

با همه نقاط قوت و ضعف، «همسایه‌ها»، این الهه زیبا اما بداخلاق ادبی، مانند ستاره‌ای در آسمان داستان فارسی می‌درخشد و چراغ راهی است برای مسافران تازه نفس این دشت وسیع و زیبا.

احمد محمودنقد داستانادبیاتمعرفی کتابرمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید