ترس برای هابز به چه معنی است؟ آیا هر ترسی در دستهی ترس هابزی قرار می گیرد؟
سادهترین راه برای توضیح ترس موردنظر هابز مثالی است که خود در کتاب لوایتان می آورد! «من به تو احترام میگذرانم، تا تو هم به من احترام بگذاری». ترس فردی هابز دلیل احترام را ترس از عدم احترام متقابل می داند. اساس ترس او همان جملهی معروف است: «انسان، گرگ انسان». او انسان را گونهای میداند که ذاتاً فاسد است.انسان هابز هر لحظه دنبال ضربه به همنوع خود است.
اما در طرف دیگر اسپینوزا قرار دارد. اسپینوزا معتقد به عشق بود و انسان را سرشار از این حس می داند.اسپینوزا تشویق میکند که انسان از میان احساسات خود به سمت عشق باشد. نظرات مشخصاً ضد هابز است؟ نگارنده خلاف این فکر می کند!
بیایید این گزاره را که «هر دو احساس در انسان وجود دارند» را به عنوان یک گزاره ی ”بستر رودخانه ای” و گزاره ی همواره درست بدانیم! در این حالت میتوانیم بگوییم این دو حس هرکدام،وجه ای جدا و متفاوت از انسان را در بر می گیرد. تفاوت از اینجا شروع میشود که هر کدام از این یکی را نسبت به دیگری برتر می دیدند، اما در پایان هر دو یک جا می ایستند. مسیر اسپینوزا مشخص است و عشق انسان به انسان را راه سعادت بشر می داند.اما هابز چگونه میتواند این راه را برود؟
هابز از طبیعتی صحبت می کند که اتفاقاً عکس طبیعت اسپینوزایی است (خدا و طبیعت را یکی نمی داند). این طبیعت یک قانون دارد. شاید به توان آن را تنها قرار داد اجتماعی که هرگز نباید شکسته شود دانست: «آنچه را برای خود میپسندی برای دیگری هم بپسند!» در بخش اول لوایتان این عبارت مدام تکرار می شود! به نظر نگارند، منظور هابز از این تکرار این است که به انسان بگوید که گرگ خودت نباش! و تک تک آنها را مانند خودت بدان!در اینجا است که ترس هابز به همان معنا که بالا گفته شد، در نتیجه و در معنای پسین خود با عشق اسپینوزا یکی می شود!