ویرگول
ورودثبت نام
amir mirzazadeh
amir mirzazadeh
amir mirzazadeh
amir mirzazadeh
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

حال به عنوان سرباز

قسمت شود خاطرات بنویسم سربازی اولویت اول است.

بگذریم حال اما دیگر نه تنها حال من که حتی حال ما نیز خوش نیست؛ خموش.

سرمایه های انسانی ام به پایان رسیده تنها بقا پیش‌روی من است. گرچه هیچ گاه فرصت نوشتن نیست اما به هر حال می‌بایست برون‌ریز این ذهن ساده‌لوح در جایی تخلیه شود.

در نقطه‌ای از زندگی قرار گرفته‌ام که هیچ راه پس و پیشی نیست و من بیشترین عزم خود را جزم کرده‌ام تا جان سالم به در ببرم. زخم‌های روانی بماند که دیگران به زیاده سخن گفته‌اند از آغاز به فی الحال، زخم‌های جسمانی اعصاب نگذاشته‌اند.

صبح‌ها بدخلق و هنگام ظهر پس از خوردن نپجا کرک( لفظی مازنی به معنای:مرغ نپخته) با روی خوش به خودخوری ادامه می‌دهم. دوستان جدید دیگر مثل دوران نوجوانی قابل اعتماد نیستند و این باعث محافظه‌کاری من بی خیال شده.

در مرداب حتی ماهی قرمز هم قابل تشخیص نیست و خرده انسان‌های واقعا انسان نیز در این محیط‌ آلوده کاری از دستشان بر نمی‌آید به جز دلداری، وای که چقدر دلداری خوب است و چه محبوب تر که از بالا به پایین و از قوی به ضعیف این فهم حال و اوضاع اتفاق می‌افتد.

خوب نوشته ام.

خوشحالم.

سربازیخاطرهدلنوشته
۲
۰
amir mirzazadeh
amir mirzazadeh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید