ویرگول
ورودثبت نام
Amirreza
Amirreza
خواندن ۴ دقیقه·۷ ماه پیش

blue valentine -ولنتاین غمگین

دیشب فیلم blue valentine رو دیدم. قبل از این که دربارۀ فیلم صحبت کنم و سکانسای مورد علاقه ام رو بگم؛ ترجیح میدم یه شمای کلی بدم که اگه دوست داشتید بدون اسپول فیلم رو ببینید. فیلم عاشقانه است. عاشقانه ای که هم زمان دو روند متضاد یک رابطه رو معرفی میکنه. یعنی شکل گیری یک رابطه و سقوط یک رابطه. توی این فیلم اشک می بینید. خنده می بینید. فداکاری می بینید. من به شدت پیشنهادش میکنم. اگه دنبال یک فیلم عاشقانه با فیلم برداری و بازی خوب ببینید؛ گزینۀ خوبیه.

خب بریم سراغ اصل داستان. من این فیلم رو به خاطر رایان گاسلینگ دانلود کردم. چون دارم فیلمای اونو می بینم. و واقعا از بازیش و قیافه و حس و حالش توی فیلما خوشم میاد. قیافه رایان رو که اول فیلم دیدم، منو متعجب کرد. با خودم گفتم چرا اینجوریش کردن. مثل قیافۀ جواد عزتی توی مرد بازنده!
ولی از همون ابتدای فیلم عاشق سبک فیلم برداریش شدم. حس میکردی با این دوربینایی که توی خونه ها پیدا میشد و خیلی خودمونی و خانوادگی فیلم برداری شده. حس و حال خیلی خوبی منتقل میکرد. اوایل فیلم که بین گذشته و حال سوئیچ میشد؛ یکم گیج میشدم. مثل یه صحنه که به گذشته برگشت، رایان می خواست کار پیدا کنه و قیافه اش کلا با اون چیزی که اول فیلم دیده بودم فرق میکرد. موهاش بلند بود و یکم ریش داشت. کلا قیافه اش جوون تر می خورد. اول فکر کردم که داستان قراره با دوشخصیت که یه بازیگر بازی میکنه پیش بره. ولی خب هرچی پیش میرفت می فهمیدم که داستان یه چیز دیگه است. شاید اول باعث شد یکم گیج بشم. ولی هر چه قدر جلو رفت به یه درکی رسیدم که درحال مشاهده دو بازه زمانی هستم. اینکه بدون هیچ پیش زمینه ای کارگردان فیلم رو به گذشته می برد با یه کات به حال می آوردت خیلی خوب بود. چون باعث میشد بیشتر به اتفاقای فیلم دقت کنی و دوست داشته باشی داستان رو پیگیری کنی تا بفهمی داستان از چه قراره.


فیلم به طور کلی دو داستان رو به طور هم زمان از یک نقطه شروع به یک نقطه پایان می برد. یعنی شروع شکل گیری رابطه در گذشته تا رسیدن به اوجش و ازدواج کردن. و داستانی که در حال رخ میداد یعنی آغاز فروپاشی رابطه تا جایی که تصمیم به طلاق گرفته شد؛ که البته اون طور که پایان بندی شد؛ با طلاق داستان تموم نشد. یه جورایی پایانش رو خودت باید در نظر میگرفتی. من که اصلا دوست نداشتم جدا بشن؛ چون عشقی که در گذشته به تصویر کشیده شده بود خیلی زیبا بود. واقعا بهترین کلمه زیباست. این که هم زمان داشتی دو نقطه متضاد یک رابطه رو میدیدی، خیلی ایده جالبی بود. در گذاشته داشتن باهم ازدواج میکردن و در همون حال می خواستن طلاق بگیرن!
من خیلی فیلم رو دوست داشتم. دین برام یه شخصیت عاشقِ فداکار بود. اونقدر عاشق بود که حاضر شد بچه ای که مال خودش نبود رو بزرگ کنه. پای کسی که دوستش داشت موند. برای همین ارزشمند ترین سکانس برام جایی بود که رفتن خونۀ پدر سیدنی تا دربارۀ طلاق صحبت کنند. اونجایی که دین عاجزانه تلاش میکرد تا این رابطه رو زنده نگه داره ولی سیدنی می گفت من دیگه برام تمومه و نمی تونم تحمل کنم. واقعا اون سکانس دوست داشتم. اشک میریخت و میگفت هر کاری بگی میکنم، این تصمیمی که ما میگیریم فقط برای خودمون نیست. ما یه بچه هم داریم.

از اون جایی که دین خودش بچۀ تطلاق بود، اشک می ریخت و میگفت که من نمی تونم بذارم بچه مون مثل من بزرگ بشه؛ توی یک خونوادۀ از هم پاشیده، سیدنی هم گفت: من نمی خوام توی خونه ای بزرگ بشه که پدر و مادرش اینطوری باهم رفتار میکنن. واقعا سکانس پایانی پر از غم بود. هم زمان میدیدی که در گذشته، وقتی می خواستن ازدواج کنند از شوق اشک می ریختن؛ ولی الان به خاطر اینکه زندگی شون داشت از هم می پاشید اشک می ریختن.

یک صحنۀ رمانتیک دیگه من خیلی دوست داشتم. دین برای سیدنی یه سی دی موزیک آورده بود و گفت این آهنگ فرق میکنه؛ چون این آهنگ رو برای خودمون ساختم. بقیه آهنگایی دارن که برای همه پخش میکنن . این خیلی مسخره است؛ این موزیک رو هیچ کس گوش نکرده. موزیکش رو داخل کانالم گذاشتم.

یه چیز جالبی که فهمیدم. میشل ویلیامز که در نقش سیدنی بازی میکرد؛ همسر الکلی دیکاپریو توی جزیرۀ شاتر بود! از همون اول با خودم می گفتم من یه فیلم ازش دیدم ولی یادم نمی اومد. موضوع جالبتر این که از 2004 تا 2007 با هیث لجر توی رابطه بوده. هیث لجر بازیگر جوکر توی شوالیۀ تاریکی بود که خودکشی کرد.

تصمیم گرفتم رسیدم شهرم چنتا از عکسایی که گرفتم از سکانسای مختلف رو چاپ کنم. هر عکسی برام یه حسی رو زنده میکنه. "ولنتیان غمگین" یکی از لذت بخش ترین و دوست داشتنی ترین فیلمایی بود که تا به حال دیدمش. برام یک روایت واقعی از زندگی مشترک بود. حقیقت زندگی. اتفاقایی که ممکن بود برای هر کسی رخ بده توی زندگی مشترک. همیشه قرار نیست عاشقانه پیش بره. یه جاهایی نشستن کنارش میتونه غیر قابل تحمل باشه. به نظرم نقطه قوت این فیلم همین بود که واقعیت رو به نمایش گذاشت. شاید مهم ترین دلیلی که دوستش داشتم همین بود.



http://twm.blogfa.com/

فیلمِ دیدنیرایان گاسلینگولنتاین غمگینعاشقانهفیلم
در جست و جوی گم گشته ای به نام امیررضا... به اینجا هم سر بزن: http://twm.blogfa.com/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید