سلام. من امیر آرانی هستم. اسم این پست هم پالپِ چون قرار نیست کتاب رو خلاصه کنم... قصد دارم داستان های بیرون از کتاب رو بگم و تیکه هاییش رو براتون به اشتراک بذارم تا قبل از اینکه بخریدش بدونید با چه کتابی طرف هستید. درگیر هیچ چهارچوب خاصی واسه نوشتن نیستم و نوشتارم هم عامیانست به بزرگی خودتون ببخشید.
توی پالپ ها از هر چیزی به مقدار کم داریم تا حوصلتون سر نره. هم توضیحات کمه هم نقل قول ها :)
فهرست پالپ های قبلی رو میتونید اینجا ببینید و بخونید.
بعد از ماه ها خستگی فکری بالاخره تونستم شروع کنم و یه کتاب کوچیک ولی عالی برای این پالپ انتخاب کردم. خب بریم سراغ کتاب...
قبل از اینکه شروع کنیم... کتاب من از نشر چشمه بود احتمالا کتاب شما هم همینطوره چون من ندیدم نشر دیگه این کتاب رو چاپ کرده باشه. ترجمه آقای بهرنگ رجبی که فوقالعاده بود از نظرِ من. چاپ چهارم. کتاب ۱۰۰ صفحست اما نمیتونید تا تمومش نکردید بذاریدش کنار :)
در افسانهها آمده که قیمت کتاب سال۹۱ چاپ اولش ۴۵۰۰ تومن بوده اما من ۱۲۰۰۰ خریدم. محض اطلاع جنس کاغذها هم یه کم فرقداشت با چیزی که انتظارش رو داشتم اما من دوستش داشته... دقیقا کاهی نیست فرقداره و کیفیتش خوبه ولی سفید نیست و اینطوری هم چشمم راحتتر بود هم کتاب سبکتره
این کتاب جز یه مجموعهی بزرگتره که کل مجموعه توی GoodReads چهار امتیاز از ۵ گرفته و من هم بهش ۴.۵ دادم...
حسم نسبت به این کتاب در یک خط: احتمالا هیچکس مثل این نویسنده نمیتونست این داستان رو به این گیرایی بنویسه. داستان به ظاهر ساده اما کمکم درگیر پیچیدگیهاش میشی... حالا که حرف از نویسنده شد یه کم در موردش بدونیم بد نیست چون شخصیت جالبی داشته
انسانی کاملا افقی هستم! اگر دراز نکشم نمیتوانم فکر کنم، حالا بخواهد روی تخت دراز بکشم یا روی مبل لم دهم. قهوه و سیگار باید دم دست باشد. باید در حالی باشم که دود را بیرون میدهم و جرعهای قهوه مینوشم.
۸ مهر ۱۳۰۳ در نیواورلئان بهدنیا میاد و بعد از ۵۹ سال در لس انجلس فوت میکنه و در این مدت زندگی نرمالی نداشته. پنج سالش بوده که مادرش ترکش میکنه و از سن ۱۰سالگی شروع به نوشتن میکنه. اولین داستانی که در همون موقع نوشته بود به اسم میریام توی ۲۰سالگی چاپ میشه...
۴ سال -ویکی پدیای فارسی گفته ۶سال- وقت صرف نوشتن کتاب به خونسردی میکنه که اون هم مثل این کتاب گزارش یه جنایت واقعی هست. قتلعام یه خانواده در کانزاس. این کتاب بهترین کتابش میشه درنهایت اما هزینه سنگینی براش داشته و بهشدت دچار افسردگی میشه. گفته میشه زمان طولانی تحقیق درمورد اون کتاب و اعتیاد به الکل علت این افسردگی بوده. از این داستان یه فیلم سینمایی هم ساخته شده.
من کتاب صبحانه در تیفانی این نویسنده رو هم خیلی دوست داشتم شاید پالپش رو هم نوشتم... بر اساس این داستان هم یه فیلم با همین اسم ساخته شده که نقش اصلی رو آدری هپبورن بازی کرده :)
این بنده خدا کلا زندگی درست و درمونی نداشته و توی جمع هنرمندا هم زیاد خوشنام نبوده... سالهای آخر عمرش سراغ انواع و اقسام موادمخدر رفته بوده و کلا بسیار خوشگذرون بوده و یهجورایی به هرچی که میخواسته رسیده و آخر کار بر اثر سرطان ریه فوت میکنه... احتمالا روحش شاده الان
یه کم هم از خوبی های آقا و این کتاب از زبون بقیه بشنویم:
بنت میلر (کارگردان فیلم در کمال خونسردی): گزارشی واقعی از زندگی، این همان چیزی است که ترومن کاپوتی برای ما به ارمغان میآورد، به قول خودش زندگی معمولی و آرام هم بالاخره یک جایی با وحشیگری و جنایت تلاقی پیدا میکند. من شیفتهی این مرد هستم. او آدمهایی را که ما قرار است نادیده بگیریمشان توی چشممان فرو میکند.
پل استر (گفتوگو با شیکاگو تریبون دربارهی واقعیتهای زندگی در رمان): تلفیقی از رماننویسی و گزارشگری بخش هولناک زندگی، این هنر ترومن کاپوتی حسادتبرانگیز بود.
نیویورکتایمز (سپتامبر ۱۹۸۰): شانزده هفتهی تمام دوام آوردن تابوتهای دستساز در لیست پرفروشترینهای "نیویورکتایمز" همان چیزی است که از ترومن کاپوتی برمیآید.
هارپر لی (نویسندهی رمان کشتن مرغ مقلد): ترومن کاپوتی ادبیات را چنان با واقعیت بههم پیوند زد، که دیگر تا وقتی واقعیت وجود داشته باشد مطمئنم پایانی برای ادبیات نیست.
یه مصاحبه فارسی هم ازش اینجا هست خیلی جالبه بخونیدش
در مورد اینکه چرا اسم کتاب تابوتهای دستساز هست اصلا چیزی نمیگم ولی در مورد داستان و شروعش یه کم مینویسم تا بدونید با چی طرف هستید
اغلب متن کتاب حول دوتا شخصیت هست. اول خود ترومن که توی کتاب به اختصار بهش ت.ک. گفته میشه و جناب جیکِ پیر. ایشون یه کارآگاهِ پیر هست که درگیر این پرونده هست و ازقضا دوست ترومن... برای همین ترومن هم درگیر این ماجرا میشه و ادامشو که میخونید...
عجیبترین نکته در مورد این داستان این هست که هر از چندگاهی موقع خوندنش یادتون میوفته که تمام این ماجراها واقعی بوده و این یه حس ترس عجیبی به من میداد
البته توی صفحه ویکیپدیای انگلیسی ترومن کاپوتی این پاراگراف در مورد این کتاب نوشتهشده که من یه بخشهاییش رو حذفکردم که اسپویل نشه... قضاوت با شما اما به نظر من اگه این پاراگراف درست باشه ارزش این کار بیشتر هم میشه حتی :)
Another work described by Capote as "nonfiction" was later reported to have been largely fabricated ...//... They found no reported series of American murders in the same town which included all of the details Capote described ...//... Instead, they found that a few of the details closely mirrored an unsolved case on which investigator Al Dewey had worked. Their conclusion was that Capote had invented the rest of the story, including his meetings with the suspected killer ...//...
خب بریم سراغ تیکههای کتاب اما فقط چندتا تیکه از کتاب رو میخوام بنویسم چون دوست ندارم به هیچ وجه داستان ذرهای لو بره... پس نگران این تیکهها نباشید ضرر نداره و پشتجلد کتاب هم همین اولی نوشته شده
اضطراب، همچنان که هر روانپزشکِ گرانقیمتی بهتان خواهد گفت، حاصلِ افسردگی است؛ اما افسردگی، همچنان که همان روانپزشک در جلسهی دوم و بعد دریافت حق ویزیتِ بعدی آگاهتان خواهد کرد، حاصل اضطراب است. تمام بعدازظهر را در این چرخهی پُرملال دور زدم. دمِ غروب دیگر دو خوره با هم همراه شده بودند؛ اضطراب که با افسردگی آمیخت، نشستم و زُل زدم به اختراع جنجالیِ آقای بِل، ترسان از لحظهای که بالاخره باید شمارهی مُتل پِریری را میگرفتم و صدای جیک را میشنیدم که تأیید میکرد دایره از پرونده کنارش گذشته.
در میان تمام موجودات آفریده، انسان نفرت انگیزترین است. در میان تمام ابنای وجود، تنها و یگانه موجودی است که بدخواهی دارد، که پستترینِ تمام غرایز و امیال و رذایل است – نفرتآورترینشان. تنها موجودی است که برای تفریح، عذاب میدهد، با اینکه میداند عذاب است. همچنان که در سیاههی تمام جانداران، تنها موجودی است که ذهنی کثیف و خطرناک دارد.
مادربزرگم میسن هیچوقت کلمهی «مرگ» به زبونش نمیاومد. وقتی کسی میمرد، بهخصوص کسی که براش مهم بود، همیشه میگفت «دوباره صدا شده.» منظورش این بود که نرفته زیر خاک، برا همیشه گموگور نشده؛ بلکه برعکس، آدمه «دوباره صدا شده» که برگرده به سرزمینِ کودکی خوش و خوشحالش، به دنیایی که توش همهچی زندهس.
خشمِ حسابی، همچون ویسکیِ حسابی، زمان برای جاافتادن میخواهد.
پینوشت۱: اگر نظری در مورد خود کتاب، نوشتن من یا هرچیز دیگه ای دارید خوشحال میشم همینجا کامنتش کنید.
پینوشت۲: لطفا اگر کسی رو میشناسید که فکر میکنید این کتاب به دردش میخوره لینک این پالپ رو براش بفرستید
سپاس