واج‌نوشت
واج‌نوشت
خواندن ۱ دقیقه·۱ روز پیش

خواهر ها و گل‌ها


سرِ چهارراهِ حافظ‌ـ‌کریمخان، گل‌فروش اومد کنارِ پنجرۀ ماشین و گفت: «برایِ خانومت گل بخر!» گفتم: «خانوم ندارم.» چیزی نگفت و رفت. حتا بهم نگفت که برایِ مادر و خواهرم گل بخرم.
خیلی عجیبه! بعضی اتفاق‌ها تو زندگی بی‌دلیل نیست. دلِ خواهرم گل خواسته بود امروز. گل‌فروش هم که اومد پیشِ من.
خواهرِ عزیزتر از جونم، کاش برات گل می‌خریدم! شرمنده!
‏۲۹ آبانِ ۱۴۰۳
#هوای_خواهرها_را_داشته_باشیم

خواهرگلگل‌فروشگل_فروشبرادر
آغاز به کار از ۸ تیر ۱۴۰۱ اینجا، حداقل چیزی که یاد می‌گیرید این است که متن درست و بی‌غلط می‌خوانید و ناخودآگاه آموزش خواهید دید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید