حکایتِ جاندارانی آزادیخواه اما سرخورده در کشوری استبدادزده
دیکتاتوری که تمام حاضرانِ کشور را، چه از انسان و چه از حیوان، از سِیرِ زیستشان پشیمان میکند؛ آنها را به نیستی راضی میسازد و از هستی بیزار.
داستانِ زندانیای که در سلول است و خیره شده به سگ نگهبان، سگی وظیفهشناس و وفادار به صاحب. زندانیْ سرگروه گروهی چریک و آزادیخواه است؛ به زندان و اردوگاه کار اجباری، با اعمال شاقّ از نوع سنگشکنی، محکوم شده. او با دیدن سگ درنده و نارام نگهبان، دلتنگِ سگی میشود که در دوازدهسالگی داشت. سگ نگهبان' بهاصطلاح آزاد است؛ اما اسیرِ زندان و چنگال ارادهٔ صاحبِ جیرهخوار است. زندانی، سگش با ناخواسته رفتن بهزیرِ کامیونِ باربریِ شیشههای نوشیدنیْ جان داده به زندگی مدرن و آهنآلود انسان شهری؛ سگی که در جنگل و دشت و دمن نمیزیسته، بلکه زندگیاش را سپری میکرده در کوچهپسکوچهها و بیغولههای شهرِ بهظاهر متمدن اما خِیلِ مردمانش درپیِ شیئی در سطلِآشغالها.
زندانیْ دستانِ خونیشدهاش از خردهشیشهها را بهیاد میآورَد که با خون لاشهٔ سگ آغشته شدهبودند. نویسنده به داستانْ طعم خون چشانده؛ اما در پایان، انسان و حیوانی را مجسّم میسازد که از کشتن و زخمی کردن و کینهبهدل داشتن بیزارند و بهدنبالِ سرپناهیاند تا باقیِ زندگی را در آرامش و خفا ادامه دهند.
***
نام اثر: سگ کینهتوز
نویسنده: آلورتو باسکِس فیگِروئا
مترجم: محمد قاضی
انتشارات: علمیوفرهنگی
موضوع: ادبیات داستانی و داستانهای آمریکای لاتین، داستان کلمبیایی
یادآوری: ترجمهٔ عالی و خوشخوان از مزایای این اثر است.
نمرهٔ ترجمه: از بیست، نوزده
نمرهٔ ویرایش: از بیست، شانزده
معرفیکننده: امیر سبحانی
۲۸ تیر ۱۴۰۱