امیر احسان امینی
امیر احسان امینی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

دوره تابستانه چگونه گذشت؟(۶)

به نام خدا

قسمت ششم

حدود یک ساعت بعد برق وصل شد و آقای طاووسی تدریس خود را از سر گرفتند. تدریس آقای طاووسی که تمام شد، آن ها را به گروه های سه نفره تقسیم کردند و به خوابگاه های مجزایی فرستادند. از آن جا که رفتار ها و شوخی های عجیب عمو هاشم و آقای طاووسی آن ها را ترسانده بود و دیگر امنیت فکر و جانی نداشتند و هر لحظه خود را در خطر کشته شدن توسط عمو هاشم و آقای طاووسی می دیدند، جلسه ای تشکیل دادند و تصمیم به ترور آن ها گرفتند، به همین دلیل به علت محبت های فراوان آقای طاووسی یک بسته گچ نو، آغشته به رایسین تقدیم نگاه گوهربار ایشان کردند. به همین علت آقای طاووسی با علائم ناشی از مسمومیت، ترک فعل کردند و اینبار آن ها پیروز میدان شده بودند.

اما دیری نگذشت که عمو هاشم به این دسیسه ها پی برد و آن ها را، با بر تخت نشاندن آقای معینی سرکوب کرد… . چند روز بعد که تدریس آن هفته تمام شده بود، آن ها تصمیم به برگزاری یک مسابقه مافیا با همیار ها گرفتند، این بار حتی گروه های همیاری دیگر نیز بودند. به طور خیلی اتفاقی اولین افرادی که بیرون رفتند همیاران بودند. اتحاد، یکپارچگی و همبستگی میان آن ها که به دوره تابستانی آمده بودند، با رای دادن به همیار ها بیشتر می شد، با اینکه هیچ یک از همیار ها مافیا نبود و دیگران نیز این را می دانستند،‌ اما گاهی یک بازی می توانست صحنه نبرد میان خیر و شر باشد. حتی مافیا نیز با اولویت همیار کشی در شب بازی می کردند و این بازی می توانست اولین صلح میان شهروند و مافیا باشد… .

قسمت بعدی

قسمت قبلی

پایان طاووسیکارسوق ریاضیداستانقدرترایسین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید