امیر احسان امینی·۲ سال پیشدیوانگان چگونه میاندیشند؟!(2)بیدار شدم، عصر شده بود و چیزی تا غروب خورشید نمانده بود. طرفین را بررسی کردم، خبری از ستون های منزلم نبود؛ شاید نیازمندی آن ها را برده بود.…
امیر احسان امینی·۲ سال پیشدیوانگان چگونه میاندیشند؟!(1)ماه پیدا نبود، پس خویش را جامه ای پوشاندم و پی آن روانه کوچه های خلوت شدم، آخر او انس دیدنی ای با خلوتش داشت، حسن تعلیلی برای شب زنده داری…
امیر احسان امینی·۲ سال پیشآیا نگارنده محبوب، محبوب است؟!نگارنده حقیقی مطرود است، تنها و در جریان، جریانی کز محیط سرچشمه میگیرد، به ذهن روانه میشود و دست آخر روی کاغذ نقش میبندد. چنین جریانی وس…
امیر احسان امینی·۲ سال پیشحزنحزنآلودی محفل حضور است، حزن به مانند پیچکی گرد میخک دل میگردد و با او میآمیزد؛ او را به رهایی محصور میکند، حزن بهای رهایی است و گویی با…
امیر احسان امینی·۲ سال پیشنوشتن(۲)نگاشتن از آنجایی آغاز میگردد که جوهره قلم مملو از نیستی شود، آنگاه است که قلم قوت میگیرد و نگاشته ها بال به پرواز میگشایند، اوج میگیرند…
امیر احسان امینیدرهمیشه بنویس·۲ سال پیشنوشتن(١)کاش میتوانستم همچو همسن و سالانم بنویسم و قلمم ملایم و تفکراتم ملموس بود.قلم شرابِ تلخی است که هر چه عمر بیشتری داشته باشد، دوست داشتنیتر…