امیر حسین زاده
امیر حسین زاده
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

سلام خانم فلانی...

نوشته شده در تیر ماه 1395، پس از یک اتفاق ساده:

«سلام خانم فلانی اميدوارم در بهترين حالات ممکن گذر عمر كنيد، غرض از مزاحمت تخليه مغز بنده حقير است و اين چرنديات هيچ ارزش و باری برای شما جز تعدادی واکنش نيشخندگونه نخواهند داشت.

I
I

الآن حدود ٧٥٠ ساعتی می‌شود كه ميم مالكيت را از انتهای اسم هم برداشته‌ايم و یک "الف" كه گوشت زائد دور انداخته و يك "ر" كه قطع نخاع شده است را به جامعه ارائه کرده‌ایم، آخر "ر" از وسطی‌ها بود و شما دنبال حرفی بوديد كه از قشر اول و خاص باشد و لايق "الف" شما، يكی مثل "پ"، شايدم "ب"، بميرم كه انقدر قانعيد و "الف" نمی‌خواهيد. ميدانيد اين "ر" چقدر در نبود ميمش مبهوت به حروف جفتِ ديگر زُل زده و برای آنها دعا كرده كه بی ميم نشوند؟ او عقيده دارد زندگی بی ميم مالكيت ممكن نيست، ممكن نيست انسان بدون عشق زندگی كند. حتی سنگدل ترين فرد كره زمين هم باشيد عاشق سنگدل بودنيد.

خانم فلانی از وقتی صحبت از رفتنتان شد، نه نه، قبل از آن، زمانی كه احساس كردم شما قصد رفتن كرده ايد[كه از ابتدای مراودتمان بود] يک ساعت را به خوشی نگذرانده‌ام. جز زمانی كه در اوردوز روياهايم به بودنتان فكر می‌كردم، واقعا نميدانم چطور تشكری از شما كنم كه لايق شما باشد. تشكر مِن باب اين كه اجازه می‌دهيد بِهتان فكر كنم و آن هم نه هر فكری، فكر و خيال هاي مست كننده!

نمی‌دانم می‌دانيد يا نه، آنقدری در فكر و خيال غوطه ورم كه فكر می‌كنم امكان دارد روزی شما تا اينجای اين چرنديات را خوانده باشيد و باز هم ولع مصاحبت با شما را دارم و به همین دلیل هم هست که هِی می‌نویسم. گویا اين چرنديات را تيری می‌دانم در تاريكی كه ممكن است به مركز سيبلی که معلوم نیست هست یا نه بخورد و از شما پيامی با عنوان «سلام خوبی؟» دريافت كنم.

راستی خانم فلانی، من گفته بودم بدون شما می‌ميرم اما نمردم، عذر می‌خوام كه انقدر بد ذات هستم.

حيف است ساعتِ هفتصد و بيست و چندم‌ام از فلج شدن "ر"ام را به تايپ مشغول باشم، كار ديگری با من نداريد؟ اميدوارم خدا نگهدار و برآورده كننده تمام فانتزی‌هايتان باشد.»

دل نوشتهعشق
فریلنسر بازاریابی محتوایی | کارشناس شبکه‌های اجتماعی | نوشتن بلد نیستم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید