سلام تو این نوشته قراره از برنامهریزی باهم صحبت کنیم و سعی کنیم واقعیتر از مستند بررسی کنیم و قراره درباره موضوعات زیر گپ بزنیم:
انتهای سال ۱۴۰۰ بود که با محمد و امیر شروع کردیم مثل سالهای گذشته به مرور سالی که گذشت و برنامهریزی برای سال آینده، جلسهمون رو با 3 تا سوال اصلی شروع کردیم.
اشتباهات پلن و برنامهریزی سال گذشته چی بود؟
امسال چطور برنامهریزی میکنید تو چه زمینههایی؟
عادتهاتون رو پیگیری میکنید؟ چی هست عادتهاتون؟
بعد از اینکه به 3 تا سوال اصلی و پرسش پاسخهایی که دنباله سوالات اصلی ایجاد شد جواب دادیم هممون یادداشتهایی داشتیم که چه بینشی کسب کردیم، اما اون بینشها چی بود؟
به نظرم برنامهریزی یک مقدار به قیف فروش شباهت داره چون یک کار برای اینکه از لایههای بالا برسه به تهش یه سری کارها باید انجام داد و برای هر شخص هم متفاوته و نسخه ثابتی نیست مثلا از اولین لایهها باید حواسمون باشه که آیا اصلا کار و هدفی که دارم تعیین میکنم در راستای مصلحت و منفعت من هست؟ چه اولویتی داره و از این دست سوالات، مثلاً اینکه هدف اونقدرا واضح نبود دلایلی داره یعنی اینکه من درک درستی از مقیاس کار نداشتم یا برام شفاف نبوده پیچیدگی؛ مثلاً برای واضح کردن من به جای تقویت مهارت شنیداری انگلیسی بهتر بود بنویسم ۱۰ تا دوره مکالمه شنیداری تازه میتونم خیلی خاصتر اون 10 تا دوره رو هم بنویسم از قدرت خود کلمهها هم نباید غافل باشیم مثلاً من معمولا با کلمه تمایل دارم/ندارم یا قصد دارم/ندارم برای تکون دادن خودم و درونی کردن هدفها استفاده میکنم تا بلند شم و انجام بدم.
برای این مسئله ما به موضوعی رسیدیم به اسم شاخص عمومی و شاخص خاص
شاخص عمومی: شبیه یک مسیره که میخوایم توش حرکت کنیم، اما نمیدونیم تهش کجاست یا اینکه به کجاش برسیم یه نتیجه خوب میگیریم و با عدم قطعیت زندگی کنار میاد، حالا چه چیزایی جِنسش این شکلی هست: مثلا من میخوام تفریح کنم یا من میخوام رو پرسونال برندینگم کار کنم یا من میخوام تو شرکتهای غول ایران کار کنم، خلاصه مسیر مشخصه اما ریز به ریز کارها الان مشخص نیست و تو مسیر خاصتر میکنیم
شاخص خاص: شاخص خاص دقیق میگه این کار باید انجام شه مثلا این دوره برنامهنویسی یا دیزاین باید گذرونده بشه، مثلا اگر من هدف داشتم 10 تا کتاب زبان برای بهبود مکالمهام رو بخونم تو این مرحله دیگه من میدونم به کجا میخوام برم و چه اقداماتی باید صورت بدم و دیگه باقی داستان بحث انجام دادن و زمانبندی هاست
بعضی شاخصها عمومی هستن و همینجور میمونن، بعضی شاخصها رو باید خاص کنیم تا بتونیم انجامش بدیم حالا بعد از تعیین اینکه چه شاخصی هستن، اولویتبندی باید کنیم و بهشون یه بازه زمانی که فکر میکنیم زمان میگیره بدیم از دادن مهلت زمانی (Deadline) برای انجام دادن هم نباید گذشت که واقعا کمک کنندس
اقدام کردن واقعا به نظرم نصف کاره و واقعاً خیلی ارزشمنده من پارسال متوجه شدم بعضی کارها رو دیگه نباید بیارم تو لیست کارهای روزانه و اون لیست رو طولانی کنم و باعث لطمه به کیفیت کارها و اضطراب شه و مواردی که تکرار داشتن رو از جنس عادت و روتین درنظر گرفتم مثلاً به جای نوشتن کارهایی که برای تقویتزبان انجام میدم یا برنامه مطالعه کتاب اونارو جدا کنم و بگم اینارو سعی میکنم انجام بدم، کار اصلی و مشکلی که میخوایم حل کنیم چیه؟ و این قضیه باعث شد که ذهنم خلوت تر و سرحال باشه و در عین حال اون موارد روزمره با کیفیت و پرفورمنس و پیوستگی خوبی انجام شن و حتی بتونم با Habit Track ببینم تو انجام عادت هام چقدر موفق بودم.
برنامهریزی مثل طراحی یک تمرین هست که مربی برای شاگردش انجام میده با این تفاوت که هر دو نقش خودت هستی و باید توجه کنی که توی کدوم سیستم تمرینی رشد بهتری داری؟ چطور برنامهریزی منعطف باشه؟ و چطور بفهمیم که دیگه این برنامه جواب نمیده؟ و اصلیترین مورد اینکه با کدوم کار رو جلو می برید و یجورایی برات لذتبخش (enjoyable) هست و کاری که باید انجام بدی رو انجام میدی، برای این که اینطور نباشه که اول فازشو بگیری و دو روز بعد همهچی بپره پس اولین قدم یادمون باشه ببینیم با کدوم سبک برنامهریزی اوکیم از ابزاری که برای برنامهریزی استفاده میکنیم بگیر تا آیتمهای برنامهریزی، اینم یادتون نره برنامهریزی و سبک شما ممکنه متفاوت باشه و اصلاً شباهتی نداشته باشه با چیزهایی که توی هر محتوای برنامهریزی دربارهاش خوندین، پس مشاهده کردن خودتون و تمرکز رو خودتون و آزمایش خطا فراموش نشه خلاصه که سبک خودتو بساز
اما مورد بعدی متد (Method) شما هست، اینجا منظورمون اینکه چطور میخوای انجامش بدی مثلاً برای هدف یادگیری گیتار چه کارهایی انجام میدی؟ و چطور از ردیف اهداف من به اهداف انجام شده میره.
بخش بعدیمون (System) سیستم است که باید بسازیم و بسته به شخص متفاوته و یجورایی حکم ساختار شما رو داره مثلاً من یک صفحه یادداشت دارم که حکم مکتوب کردن و چشم انداز و چالشهاست، یک صفحه برای اهداف (عنوان و توضیحاتی که شفاف باشه و حجم کار و پیچیدگی دستم بیاد) یک صفحه برای تسکها (تاریخ ایجاد، تاریخ پایان، وضعیت انجام) یک صفحه برای پیگیری عادت و در آخر صفحه یادداشت هفتگی
خیلی دوست داشتم که انتها یادداشت فنی چیزی میبستیم به کار اما اینم باز به خودتون بستگی داره و حاصل برنامهریزیهای کوچیک و بزرگی هست که انجام دادین و قلق کار دستتون اومده ماهم رو یک نقطه برنامهریزی تمرکز کردم و سعی کردم در حد تجربه مواردی رو انتقال بدم اما بازهم چندتا مورد رو اینجا میگم شاید برای شما هم اتفاق بیوفته یا افتاده باشه.
از کل به جز میرم: اول حسابی بعد اینکه صلاحیت هدف هاتون رو بررسی کردین و دیدین در راستای مصلحته و نه صرفا یه حس و هیجان و تایید شد تو مراحل بعدی حسابی خُردِش کنید و اینجا این سوال مطرحه که یه فیل رو چطور میخورن؟ معلومه لقمه لقمه؛ پس بعد اینکه چشم انداز و کلیات رو تنظیم کردین کوچیکش کنید به اقداماتی تو طول ماه و هفته.
پیگیری مسیر: بعد تعیین صلاحیت و خوردن لقمه لقمه فیل حواستون باشه که پیگیری کنید که تو مسیر باشید حتی با یک اپسیلون پیشرفت و خلاصه تو مسیر بودن پیشرفت بودن مهمتره.
توقع شما: توقع شما اون حس حال بعد رسیدن به اهداف رو تا حد زیادی تعیین میکنند پس حواستون باشه اول چی میسازید تو ذهنتون از اون هدف که فرداش بعد رسیدن یا نرسیدن بهش حال هواتون بهم نریزه.
بحث برنامه ریزی، بحث مفصلی هست و وابستگیهای زیادی هست که تو این نوشته نمیتونستیم بررسی کنیم و بعضی جاها هم از سواد و تجربه من خارج هست و منم صرفا از تجربهام گفتم اما شما میتونید دانش خودتون رو با این منابع بهبود بدین: کتاب با چرا شروع کنید از سایمون سینک، کتاب اصلگرایی از گرک مک کیون و کتاب فرمول برنامهریزی از دیمون زاهاریادس اگر شماهم کتاب یا پادکستی سراغ دارید کامنت کنید.
خیلی خوب میشه اگر از این یادداشت خوشتون اومده نظر شما رو هم دربارهاش بدونم و کامنت بزارید یا برای افرادی که فکر میکنید بدردشون میخوره بفرستین و انرژی بدین، راستی اگر دوست داشتین میتونید منو تو کانال تلگرامم، لینکدین و مدیوم دنبال کنید.