امیر مهدی فضلی
امیر مهدی فضلی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

دیدار یار

ای دلا درد نکن شکوه نکن درد به پایان آمد
قم ز دل راه مده غصه نخور یار نمک گیر آمد
هرچه هستی باش و هرچه خواهی کن
مژده بده لیلی را جام پر از شیر آمد
جور و بر بیوه و یتیم خود مکن
بال پرواز ز یعقوب بده مژده دیدار آمد
مه لقا گیس ز خود باز مکن
جشن بگیر دارو از طرف هو ز عیوب آمد
داور ز قلم مست مکن
کین شاعر دیوانه به بالین آمد

امیر مهدی فضلیشعرعشقمستیدل که تنگ است کجا باید رفت
گمنام در خاک معروف افلاک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید