این روزها یکی از خبرهای داغ سینمای ایران، خبر خودکشی زهره فکورصبور است. البته هنوز خودکشی او تایید نشده است اما شواهد نشان می دهد که این اتفاق افتاده است. کنجکاو شدم که بدانم دیگر چه بازیگران ایرانی خودکشی کرده اند. فهرست زیر درباره ی این بازیگران است.
هشدار: اگر افکار خودکشی به سراغتان آمد، پیش از هر اقدامی در ایران بلافاصله با تلفن 123 (اورژانس اجتماعی) تماس بگیرید. اطلاعات تماس مراکز مشاوره ی فوری در کشورهای دیگر را این جا ببینید.
میرسیف الدین کرمانشاهی بازیگر، نمایشنامه نویس و کارگردان ایرانی بود. او در تفلیس و مسکو تئاتر را یاد گرفت و مدتی در باکو تئاتر تدریس کرد. در ایران هم معلم بود و هم بازیگر و کارگردان تئاتر. می گویند ابتکار او «نمایش در صحنه ی گردان» بوده است. او در دو فیلم «بسم الله» و «دختر گیلان» هم (هر دو ساخته ی اتحادیهی جماهیر شوروی) در نقش های غیراصلی بازی کرد.
گفته می شود علت مرگ او فشار همکارانش و توطئه چینی آنها علیه او بوده است که باعث می شود مدتی هم به جرم اقامت در قفقاز زندانی شود. او با خوردن تریاک خودکشی می کند و در گورستان ظهیرالدوله ی تجریش خاک می شود.
آگهی فوت «میرسیف الدین خان کرمانشاهی» در روزنامه ی اطلاعات این گونه است:
مجلس تذکر
به مناسبت فوت فاضل و هنرمند مشهور آقای میرسیف الدین خان کرمانشاهی مدیر و موسس استودیو درام مجلس تذکری از طرف کارکنان نمایش روز جمعه 10 تیر ساعت 6 بعدازظهر در محل استودیو درام کرمانشاهی واقع در لاله زار منعقد است.
نمره اعلان 69
در مقاله ای که در همان شماره ی روزنامه ی اطلاعات به قلم «ع. ا گرمسیری: شاه پریان» دربارهی او چاپ شده، به جز توصیف های کلی از او، نکاتی هست که به خودکشی او اشاره دارد و در میانه ی آن از واژه ی «انتحار» هم استفاده شده است. همچنین اشاره ای دارد که احتمالن به بیماری میگرن در کرمانشاهی اشاره دارد:
در چند سال اخیر از همکیشان و برادران وطن کسی نمانده بود که صنعت را دوست بدارد و کرمانشاهی را نشناخته یا اقلا در جراید و اعلانات نام نشانی از او ندیده و نشنیده باشد... دریغ! که رود چرخ کج رفتار و سپهر گردون سایه ی ناسازگاری خود را بر چهره ی این اختر منور افکنده... نقطه های تاریک زندگی که با ناامیدی ها، فلاکت، ادبار و بدبختی ها توام است پیوسته ما را به یک چیز متذکر می سازد: یک استاد، یک صنعتگر، یک مربی اخلاق، یک شاعر یا یک نویسنده که به وسیله ی قرایح خداداده ی خود روح بشریت را به لذاذ [؟] درآورده و در آخرین نقطه شادمانی و سرور اروج [=عروج؟] می دهد هرگز نمی تواند با حوادث شوم روزگار در نبرد بوده و ناملایمات گیتی را بر خود هموار کند. اگر کوچکترین لغزشی در زندگی متحمل شود، اگر کمترین کنایه و اشاره ای بر خلاف میل و ذوق خود مشاهده نماید قادر به تحمل و مقاومت نیست. قلب اشخاصی که با صنایع مستظرفه سروکار دارند از شیشه نازک تر و از هر چیز حساس تر است.
مکن است فحش و ناسزا، سرزنش و تنبیه در یک یک نفر دور از صنعت ذره ای اثر نبخشد ولی کمترین تالم روحی قلب یک صنعتگر را جریحه دار می سازد.
کرمانشاهی یکتا مردی بود که از پشت کوه قاف از سرزمین قاقاز به عشق وطن و صنعت به ایران آمد...
کرمانشاهی ساعتی پیش... در زیر خروارها خاک... مدفون شد ولی هنوز غبار ملال زندگی، گرد ناملایمات روزگار از سطح سیمای او محو نشده است.
چه چیز این آلودگی را از صفحه ی عارضش می زدارید؟ کدام آب این غبار را می شوید؟ آیا اسرار نهانی خود را به چه کس ابزار می کند؟ آیا دلیل واقعی انتحار خود را به کدام شخص می گوید؟...
کرمانشاهی را به پیشنهاد و اصرار بنده و جمعی علاقمندان به شمیران گورستانی که به نام مرحوم ظهیرالدوله معروف است برده و در آن جا به خاک سپردیم که با ایرج کلام شعر... با ظهیر سخن عالم تصوف... را در میان نهاده و محفل انسی تشکیل دهند... این جا مدفن یک عنصر ستمدیده و مهجوری است که از مبارزه ی سهمگین و هولناک زندگی شکست یافته و ناچار در این سنگر ظلمانی و خاموش پناهنده گشته است...
تو ای مرد عمل! تو ای کسی که در موقع کار حتی طبیعت هم با تو مخالفت کرده میخ به سرت می کوبید و تو اعتنا نداشته یک دست به سر و با دست دیگر به کار مشغول بودی! تو ای نازنینی که در موقع خود قدر تو را ندانسته و اکنون می فهمیم چه گوهر گرانبهائی بودی... روحت تا ابد شاد.
تو از گیتی رخت بربستی ولی تاریخ تآتر نام تو را با آب طلا ثبت خواهدکرد.
«هاشمی حائری» در یادداشتی در صفحه ی دوم روزنامه ی اطلاعات شش روز بعد (15 تیر) در پاسخ به یادداشت مربوط به مرگ کرمانشاهی، علت خودکشی او را «ضعف و سستی اراده» دانسته است و به نوع خودکشی (با تریاک) هم اشاره می کند:
روضه خوانی آرتیستها!
مرگ کرمانشاهی چنان تاثیری در وجود متعلمین او نموده است که بعضی از آنها را به روضه خوانی کشانده و هریک به نامی برای او گریه و زاری کرده اند و چنان اظهار تاسف و تاثر از فقدان او نموده اند که حقیقته [= حقیقتا] اگر خود او در زمان حیات خویش می دانست مرگ او این اندازه متعلمین او را متاثر می سازد و او را این قدر بزرگ می کنند، یا برای خاطر رفقای خود اصلا انتحار نمی کرد و یا آن که برای بزرگی نام خود زودتر انتحار می کرد!
ما انتظار نداشتیم یک عده جوان و دسته که خود را در ردیف طبقه ی متنور این مملکت محسوب می دارند انتحار یک نفر از صنعتگران تئاتر را که وقتی تحقیق از علت آن می شود می بینیم ناشی از ضعف و سستی اراده بوده است این اندازه مورد تحسین قرار داده و منتظر باشند که تاریخ تئاتر نام او را با آب طلا ثبت نماید!
تاریخ تئاتر نام کسی را با آب طلا ثبت می نماید که مانند مولیر سالیان دراز خون دل خورده و برعلیه تمام خرافات و موهومات عصر خویش با آن قدرت و نفوذ طبقه ی ژرویتها [؟] و روحانیون که مرتدین را به آتش می سوزاندند قیام و مبارزه نموده و آن وقت در صحنه به عشق تئاتر و به نام تئاتر، و به جای مریض خیالی به خواب ابدی رفت، تاریخ نام همچو کسی را با آب طلا ثبت می نماید، نه آن کس که آقای شاه پریان تصور کرده اند...
خودکشی مدرک بی لیاقتی و انتحار سند تاریخی اشخاص ضعیف الاراده است که همیشه مقهور احساسات خویش بوده زندگی و مرگ را با ترازوی احساسات در مقام سنجش می آورند و احساسات آنها در این گونه مواقع ترکیب خالص از یاس و ناامیدی است که مجال تجلی به نو عقل و فکر به آن ها نداده و کفه ی مرگ را مرجح می نگرند. آن وقت دست را دراز کرده یا رولور را قبضه می نمایند و یا آن گه مانند زنانی که با شهو و یا جفت ثانی شوهر خود بر سر مسئله ی پوچ و بی سر و تهی نزاع کرده باشند، دستش برای لوله ی تریاک دراز شده به خودکشی مبادرت می ورزند!...
اقدام مرحوم کرمانشاهی به خودکشی یک عمل مستحسن و قابل تقدیسی نبود. او بایستی بیش از اینها زنده بماند و بر اثر تجربیات گوارا یا ناگورا به اصطلاح قسمتی از صنعت تآتر یعنی در همان حدودی که معلومات داشت و تحصیل کرده بود بپردازد و فقدان او فقط از این حیث قابل تاثر و تاسف است که نخواست آن قسمت معلوماتی را که در صنعت تآتر داشت بیش از این با قیمت کم به هموطنان خود تقدیم نماید زیرا این قسمت مورد تصدیق و اعتراف ما می باشد که هموطنان ما هنوز بهای حقیقی تآتر را نمی دهند همان طوری که بهای حقیقی کتاب و روزنامه را هم نمی دهند... در هر حال مرحوم کرمانشاهی نخواست بیش از این معلومات خود را با قیمت ناقص به فروش رساند مرگ را بر زندگی ترجیح داد و دوستان خود را متاثر ساخت. خدایش او را رحمت کند.
روز بعد نوبت علی صادقی است که به یادداشت حائری واکنش نشان دهد. او به طور کلی خودکشی کرمانشاهی را کاری ناپسند دانست اما معتقد بود باید یاد او را گرامی داشت تا هنرمندان دلگرم شوند. در نوشته ی او هم به نوآوری و معلم بودن کرمانشاهی اشاره شده و هم به مجرد بودن او:
در چند سال پیش بعضی از نویسندگان عادتشان بر این جاری شده بود هرکسی که به عنوان قدردانی از یک نفر شاعر، نویسنده و غیره تمجید می کرد او را در معرض هو و جنجال قرار می دادند. بعدها این عادت متروک شد و مدتی از این قضیه گذشت تا این که در شماره ی 1644 آن جریده ی شریفه آقای هاشمی حائری رویه ی نویسندگان مذکور را شروع به تجدید نمود.
نمی دانم به چه مناسبت ایشان از قدردانی یک عده جوانان که فقط به عنوان اصل مهم «من علمنی حرفا قد صیرنی عبدا» و تبعیت از اصول قدردانی ملل مترقی برای تشویق خادمین مملکت تظاهراتی نسبت به کرمانشاهی نشان داده اند عصبانی هستند.
مگر ایشان می خواهند در ایران دیگر کسی برای خدمت به صنعت و ایجاد نهضت علمی در صنایع مستظرفه پیدا نشود و یا حقیقتا این قدر از اصول مندرس سابق خوششان آمده که خدمات کرمانشاهی را در مقابل خیمه شب بازی سابق چیزی نمی دانند؟ مگر کسی از تمجیدکنندگان کرمانشاهی او را هم ردیف مولیر و ایران را در تمدن ردیف فرانسه قرار داده که این اندازه خلقشان تنگ شده است؟ آیا شاه پریان در مقاله ی خودش که فقط محبت و صمیمیت او نسبت به معلمش ایشان را وادار به نوشتن آن کرده و از نقطه نظر قدردانی از کرمانشاهی کاملا قابل تقدیر بود کرمانشاهی را هم پای شیللر دانسته است؟
این استدلال عجیب از نویسنده ی محترم مقاله ی «روضه خوانی آرتیستها» خیلی بعید بود. گمان می کنم هیچکس از علاقمندان کرمانشاهی عمل انتحار او را تقدی نمی کند و در عین حال این عمل چیزی از خدمات او را در ایجاد نهضت محسوس و غیرقابل انکاری که در طرز نمایش دادن در طهران روی کار آورد نمی کاهد...
مگر شما میل دارید که این قدردانی ها که تازه در ایران شروع شده و تا به حال کمتر سابقه داشت در مشیمه ی [؟] خود خفه شود که من بعد کسی حاضر به خدمت آب و خاک خود نشود؟...
انتحار کرمانشاهی حقیقتا عمل قابل تحسینی نیست و به علاوه از حیث این که ایشان عده ای از جوانان را تحت تربیت خود درآورده بود نبایستی این اقدام را ولو به ملاحظه ی روحیات آنها هم بوده باشد به عمل آورد. با وجود این عمل کرمانشاهی فقط عاید خود او می باشد زیرا شخص مجردی بوده و متکفل کسی نبود که بعد از او دچار زحمت شود اما اقدام نویسنده ی محترم مقاله ی روضه خوانی آرتیستها لطمه به جامعه و مخصوصا صنعت تئاتر وارد می کند...
در استودیوی کرمانشاهی هر روز نمایش های مختلفی به روی صحنه می رفتند. مثلن دوشنبه 2 خرداد 1311 آگهی نمایش «حسن صورت یا حسن صیرت» از خود کرمانشاهی، چهارشنبه 8 تیر آگهی یک نمایش طنز و شنبه 18 تیر آگهی نمایش «منیژه و بیژن» در این استودیو اطلاع رسانی شد.
همایون شکری در روزنامه ی باختر به نقل از جمشيد ملک پور در کتاب «ادبیات نمايشی در ايران»، خودکشی کرمانشاهی را اجباری و تحت فشار حکومت می داند چرا که رئیس نظمیه ی وقت دستور داده بود او یا باید ایران را ترک کند یا تئاتر را.
گزارش روزنامه ی اطلاعات درباره ی خودکشی خاکیار چنین است:
معصومه خاکیار هنرپیشه ی فیلم های ایرانی با نفت خود را آتش زد و قبل از فوت در پاسخ مامورین گفت: هیچکس مسئول خودکشی من نیست.
بانو معصومه خاکیار هنرپیشه ی سینما پریروز [3 اسفند 1332] اقدام به خودکشی نمود و دیروز بر اثر سوختگی قسمت اعظم بدنش در بیمارستان سینا درگذشت. خبرنگار ما درباره ی علت این اقدام و چگونگی آن تحقیقاتی نمود که در زیر به نظر خوانندگان محترم می رسد.
پریشب معصومه خاکیار را در حالی که قسمتی از بدن وی بر اثر انفجار چراغ پریموس سوخته بوده به بیمارستان سینا می آورند و بستری می کنند. وی در آن وقت قادر به تکلم نبوده و گفته می شد که وی قصد خودکشی داشته و ممانعت شوهرش موثر نیفتاده که در نتیجه بر اثر انفجار چراغ پریموس قسمتی از دست و صورت شوهر او نیز می سوزد.
روز بعد که مصعومه قادر به تکلم می شود در پاسخ به این که علت اقدام وی به خودکشی چه بوده می گوید هیچ کس در این قضیه مسئول نیست و من چون از دنیا سیر شده بودم این کار را کردم و چون گفته او را یادداشت می کنند زیر آن را نیز امضا می نماید.
به طوری که خبرنگار ما از متصدیان بیمارستان سوال نموده است معصومه قبلا مقداری نفت روی لباس و سر و صورت خود می ریزد و بعد خود را آتش می زند و انفجار چراغ پریموس صحیح به نظر نمی سد و درباره ی علت خودکشی او چنین شایع بود که به علت اختلافات خانوادگی اقدام به این عمل نموده و گویا ناراحتی های روحی نیز داشته است ولی هنوز علت اصلی این عمل معلوم نشده و تحقیقات درباره ی آن ادامه دارد.
معصومه خاکیار جزو هنرپیشگان سینما بود و از چهار سال پیش وارد کار تآتر شد و بعد به کار سینما پرداخت و در سه فیلم فارسی شرکت نمود ولی اخیرا پس از ازدواج از کار سینما کناره گرفته بود.
وی بیست و یک سال داشت و در بین دوستانش به نام «کارمن» معروف بود.
در فیلم هایی که معصومه خاکیار بازی می نمود رلهای مهمی را بر عهده داشت و فیلم های او عبارتند از اول فیلم مادر که در استودیو پارس فیلم تهیه گردید و نقش مادر را در آن ایفا کرد.
دوم فیلم مشهدی عباد محصول دیانافیلم و سوم فیلم گل نساء محصول استودیو عصر طلائی که در دو فیلم اخیر خاکیار رل اول هنرپیشه زن را برعهده داشت و به این ترتیب استعداد خود را به ثبوت رسانید.
جنازه ی او به وسیله ی دوستان و آشنایانش تشییع و در گورستان مسگرآباد دفن شد.
اما مجله ی ستاره ی سینما خبر فوت خاکیار را این طور اعلام کرده است:
روز سه شنبه ی هفته ی قبل خبری در تهران منعکس گردید که دل هر ایرانی هنردوستی را به رقت آورد و آن خبر آتش گرفتن معصومه خاکیار هنرپیشه ی تئاتر و سینما بود.
معصومه دختری زودرنج و احساساتی و از هنرپیشگان کم نظیر سینما بود که یافتن دیگری چون او بسیار مشکل و طاقت فرساست. با رفتن از این دنیا عموم هنردوستان و هنرمندان را در تاثر و تالمی شدید فروبرد.
معصومه خاکیار در سال 1332 در فیلم «گلنسا» بازی می کند. فیلمی که در آن او و هوشنگ سارنگ همدیگر را می بوسند. درباره ی این بوسه که شاید اولین بوسه (بوسه از لب) در یک فیلم ایرانی باشد قبلن نوشته ام. طغرل افشار (منتقد سینما در دهه ی سی شمسی) علت خودکشی او را چنین بیان کرده است:
او در نتیجه محرومیت ها و فشارهای مادی و معنوی و نارضایتی های خانوادگی که همواره در خانواده های ایرانی وجود داشت، تصمیم گرفت دست از این جهان بشوید و دست از جهان شست.
زهره فکور صبور بازیگر 43 ساله ی تلویزیون و سینمای ایران در 10 اسفند 1400 فوت کرد. نقش های او عمدتن نقش اصلی نبودند. گفته می شود مرگ او بر اثر مصرف صد عدد قرص بوده است. همچنین آخرین پست اینستاگرامی او که بازنشر تکه ای از مصاحبه ی خودش با برنامه ی تلویزیونی «زنده رود» (شبکه ی استانی اصفهان) بوده، این شایعه را تقویت می کند. او در این مصاحبه می گوید:
اگر به گذشته برگردم، اصلاً بازیگر نمیشوم. خدا را شکر اتفاقات خوبی هم برایم افتاد، اما از بچگی دنبال زندگی آرام و بیدغدغه بودم.
حمید فراهانی راد مجری شبکه ی تی وی پلاس (شبکه ی ویدئویی اینترنتی) علت تصمیم فکور صبور به خودکشی را «حرف های خارج از عرف یک پاپاراتزی فضای مجازی» دانسته است. احتمالن منظور او «امین فردین» است که ارتباط او با سایت های قمار توسط محمد جرجندی بررسی شده و الان در یک کانال یوتوبی خود را افشاگر فساد می داند.
در این نوشته به بررسی خودکشی سه بازیگر ایرانی، علت آن و حاشیه های مرتبط با آن پرداختم: کرمانشاهی (1311)، خاکیار (1332) و فکورصبور (1400). به امید این که هیچ کسی به فکر خودکشی نیفتد.
ممنون که این نوشته را خواندید.
اگر این نوشته را پسندیدید، با زدن دکمهی قلب (♡) در پایین این صفحه، لطفن لایکش کنید. اگر از این نوع نوشتهها خوشتان میآید دکمه ی «دنبال کنید» را در بالای این صفحه بزنید (برای هر دوی این کارها باید عضو سایت ویرگول شوید که کار ساده ای است). همچنین اگر درباره ی این مطلب نظری دارید یا دوست دارید من دربارهی موارد مشابهی مطلب بنویسم، در بخش نظرات همین مطلب بنویسید.