امیر رجبی·۱ سال پیشلیست مرگاز خانه که بیرون آمد به همه چیز و همه کس مشکوک بود. دنبال آدرس پرستاری بود که سیزده سال پیش دخترش را واکسن زده بود و در جواب گریههایش به ا…
امیر رجبی·۲ سال پیشوطن، پشتِ دراز درد زانو به خودش میپیچید. درد همهی وجودش را گرفته بود. سر زانویش پاره شده بود و خونی. پاچهی شلوار پارچهایش را تا بالای زانویش تا زد.…
امیر رجبیدرامیر رجبی·۲ سال پیشتعلیقچشمانم را که باز کردم خودم را ایستاده جایی میان کویر خشک و بیآب و علفی دیدم که هیچ نشانهای از زندگی در آن نبود. نه پرندهای، نه گیاهی، حت…