Wolfgang Lucifer
Wolfgang Lucifer
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

این منم

سلام من یک سالمه تازه راه رفتن و حرف زدن یادگرفتم! اِ چقدر زود!

اره خیلی زود وارد این دنیای کثیف شدم ، حالا انگار خودم چقد تمیزم!

دوسالگیم تا 5 سالگیم رو یادم نمیاد ? حالا انگار قبل دوسالگیم رو یادم میاد!

اولین خاطره ای که یادم میاد خیلی نوستالژیه! - داشتم تو ساحل را می رفتم با دمپایی زردام و شلوارکم و مواظب بودم شن تو دمپاییم نره ! (تاکید میکنم که دمپای هام زرد بود) -

دمپایی هام تو عکس نیفتاده?
دمپایی هام تو عکس نیفتاده?

بعد از اون یادمه ابتدایی که بودم بعضی بچه ها دو نفری می رفتن دسشویی ! اولا فکر می کردم برای این که تو وقت صرفه جویی کنن این کارو می کنن ؛ بعد از یه نفر که این کار رو می کرد پرسیدم و شروع کرد به انکار کردن! اخه خداوکیلی اینم خاطرس ما داریم!?

یه خاطره ی دیگه که دارم ؛ داشتم سرکلاس خیلی آروم با دوستم حرف می زدم تا معلم نفهمه بعد دیدم معلم پشت سرمه ! یکی زد تو گوشم? بیشتر از این که ناراحت بشم متعجب بودم! با خودم میگفتم وات د فاک!

کلا زنیکه اعصاب نداشت! یه بار دیگه هم سرم جیغ کشید!

یه خاطره ی دیگه که یادمه اینه که یه بار تو حیاط با یه نفر دعوام شد زدم دماغشو شکستم! اسم یارو اشکان کشی زاده بود ، اولش داشتیم جومونگ بازی می کردیم بعدش خیلی جدی شد و واقعا دعوامون شد! بردنوم دفترو ...

من کلا عشق جومونگ بودم یادمه یه دفعه که رفته بودیم مشهد من تنها موندم تو هتل تا جومونگ ببینم اونموقع اولین کراش زندگیم رو روی سوسانو زدم?(7 سالم بود) هر موقع می دیدمش مو به تنم سیخ میشد بدنم مور مور میشد! میخواسم بغلش کنم ، بوسش کنم البته بعد از بوس همیشه یه فضای خالی بود و فک می کردم که بوس تهشه مثلا?

یه دختر تو فامیلمون داشتیم اون موقع که من مثلا 7 سالم بود اون شاید 15 16 سالش بود اسمشم فاطمه بود من هر موقع می دیدمش همین کارا رو باهاش می کردم ، خیلی محکم بغلش میکردم بعد مینداختمش زمین و... ؛ بنده خدا رو الانا که می بینمش سرخ میشه مثل این انیمه ها! دختر خوبی هم هست البته الان که 19 سالمه دیگه نمی تونم همچین کارای رو بکنم فقط در حد یه حال و احوال رسمی!

با پسرخاله هام کلی خاطره دارم ؛ شاید 10 12 سالم بود فاز استنلی کوبریک بر می داشتم ؛ گوشی مامانم رو می گرفتم وفیلم درست می کردیم.

تو خونه ی مادربزرگم فیلم جنایی درست می کردیم نگاه می کردی از خنده منفجر میشدی مثلا قرار بود جنایی باشه ولی بیشتر می خورد طنز باشه پایان بندی فیلما هم درحد آلفرد هیچکاک بود یعنی اگه منو جدی می گرفتن الان من داشتم بودجه ی فیلم خودم رو از برادران وارنر می گرفتم!

12 سالگی پسرخالم بهم دوچرخه سواری یاد داد! چرا زودتر یاد نگرفتم؟ چون فاکینگ دوچرخه نداشتم!

من و پسرخالم 12 سالگی اینا/من صورتم نصفه افتاده
من و پسرخالم 12 سالگی اینا/من صورتم نصفه افتاده

بعدش می رفتیم کل شهر رو دور می زدیم ، گیم نت می رفتیم 10 ساعت پشت سرهم فیفا بازی می کردیم بعدش می رفتیم 2 ساعت سالن فوتبال بازی می کردیم قشنگ مثل زانبی ها بر می گشتیم خونه!

یه بار رفتیم سالن سانس گرفتیم ساعت 9 تا 12 دو نفری یک به یک فوتبال بازی کردیم ، فاکینگ 3 ساعتت پشت سرهم اونم یک به یک !

شبا تو حیاط مادر بزرگم فرش مینداختیم می شستیم ستاره هارو می دیدیم

ادامه دارد...




خاطراتدختردوچرخهفوتبال
Personality type : INTF*CK
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید