باورهای ما بسیار قدرتمند هستند و میتوانند ما را به کارهای مختلف و گاهاً خارق العاده وادارند و حتّی یک باور قوی در اکثر موارد فرد را به موفقیت نیز میرساند.
باور قوی به موضوعی خاص باعث حرکت و تداوم میشود و نیروی پیشروندگی را در ما ایجاد میکند. دو نفر را با خصوصیات و قدرت ذهنی یکسان تصور کنید که در هیچ چیز هیچکدام بر دیگری برتری نداشته باشد. و دو سطر زیر باورهای هرکدام از آنها باشد:
به نظر شما کدام فرد در زندگی خود موفقتر عمل میکند؟ واضح است. نفر اول نه تنها موفقتر عمل خواهد کرد، بلکه با باورهای قدرتمندی که دربارۀ خود دارد بسیار بیشتر از آنچه واقعاً هست رشد خواهد داشت. با تلقین همیشگی باورهای مثبت است که ما توانایی به سرانجام رساندن موفقیتآمیز یک کار را پیدا میکنیم.
اگر ذهن خود را تربیت نکنیم و اجازه بدهیم هرگونه میخواهد رفتار کند، برای ما محدودیت میآفریند و نمیگذارد از تمام توانایی خود استفاده کنیم. با ایجاد یک دسته از باورهای مثبت و قویست که این امکان برای ما ایجاد میشود.
آیا تا به حال شده که بخواهید یک کتاب بخوانید اما مدام آن را به زمانی دیگر موکول کنید؟ آیا شده که بخواهید درس بخوانید و مدام شروع را عقب بیندازید؟ یا شاید بخواهید ورزش کنید اما عزمتان راسخ نیست؟ یا حتّی شده در وسط مسیر درس خواندن یا کاری شبیه به این، آن را رها کنید؟ حتماً شده است. برای همه این اتفاق میافتد و یا خواهد افتاد. این درست همان جاییست که باید سئوال بالا را از خود بپرسید: باید بدانم که به چه دلیل عزم من راسخ نیست؟
برای پی بردن به پاسخ این پرسش باید به بهانههای خود توجه کنیم. بهانههایی که برای انجام ندادن یک کار مهم میآوریم. بهانهها دلیل عدم راسخ بودن عزم ما هستند.
به کاری که باید انجام بدهید بیاندیشید که مدام آن را به زمانی دیگر موکول میکنید. آیا آن را دوست دارید؟ آیا انجام دادن آن برای شما ارزشمند یا لذّتبخش است؟ بله؟ خب.
تمام بهانههایی که باعث میشوند آن کار را انجام ندهید روی یک تکه کاغذ بنویسید.
برای مثال:
من ورزش کردن را دوست دارم اما عزم من برای شرکت در یک باشگاه ورزشی راسخ نیست.
بهانههای فرضی:
تمام بهانههای بالا یا قابل حل هستند یا قابل چشمپوشی. برای آنکه شخص واقعاً به ورزش بپردازد باید تمام دلایل خود برای شرکت نکردن در باشگاه ورزشی را یا حل کند یا به نوعی از آن چشمپوشی کند تا عزم او برای انجام دادن کاری که درست است راسخ شود.
بهانههای خود را شناختن، بسیار مهم است و مهمتر، حل کردن و چشمپوشیدن از آنهاست. مهم این است که تمام موانع خود را برای نیل به یک هدف کنار بزنیم یا حداقل با آن کنار بیاییم و آن را بپذیریم. اینگونه عزم ما دوباره راسخ میگردد.
از نظر جیم ران انجام دادن بدون تمرکز کارها، تقریباً با انجام ندادن برابر است. و نقش تمرکز بسیار پررنگ است. در واقع تا ما تمام قوای ذهنی خود را مانند اشعۀ لیزر روی موضوعی نتابانیم، انجام کار سخت میشود و در مدّت زمانی بیشتر و با کیفیت پایینتر انجام خواهد شد. فرقی نمیکند بخواهید کتاب بخوانید، چیزی بنویسید یا نقاشی کنید یا امور مالی خود یا شرکتی که در آن مشغولید را سروسامان دهید یا برگۀ امتحان شاگردانتان را تصحیح کنید و ... شما به تمرکز نیازمندید. بهترین توصیۀ جیم ران درمورد تمرکز نیز بسیار ساده است: همان جا که هستید بمانید.
اجازه ندهید ذهنتان هر کجا که میخواهد برود و به هرفکری ناخنک بزند. البته باید پیش از آن محیط را برای متمرکز بودن و همانجا ماندن آماده کرد و سپس با تمرین تمرکز درونی و ذهنی را نیز به دست آورد.