استراتژی مهم است یا تیم ؟
شاید این پرسش ، خیلی عمومی و کلی باشد ، اما بالاخره باید از یک جایی شروع کنیم و گفتگو آغاز بشود .
نکته مهم دقیقا همینجاست : آیا برای نگارش یک استراتژی باید تیمی را داشته باشیم که بتوانیم متناسب با توانمندی آن تیم ، جهت رسیدن از نقطه یک به نقطه دو استراتژیی را بنویسیم .
در اینجا منظورم تیم تحلیلی و نگارشی نیست و دقیقا منظورم تیمی هست که بعدا میخواهد مطابق با بند بند همان استراتژی مکتوب، اقدام نموده و مجری برنامه هاست .
بله شاید اکنون درک بهتری داشته باشیم که باید ابتدا تیمی داشته باشیم و برای آن تیم و توانمندی هایش برنامه ای را مدون کنیم و در قالب دکترین یا مانیفست سازمانی رفتار کنیم یا اینکه بدون در نظر گرفتن این افراد، برای رسیدن به قله موفقیت یک برنامه استراتژی داشته باشیم و برای آن برنامه ی نوشته شده ، تیم اجرایی با استاندارد های لازم جذب کنیم .
شاید در یک نگاه ابتدایی قسمت دوم خیلی ساده به نظر برسد و معقولانه هم هست ، چون که هیچ هزینه ای در ابتدا ندارد و تیم مدیریتی و مشاورانش برای سازمان در چندین جلسه مدون و منظم اقدام به برنامه ریزی ، تدوین و نگارش و ویراستاری نموده و در انتهای برنامه ای جامع مورد تصویب و تایید را به مدیریت سرمایه های انسانی تحویل داده و ایشان نیز با اختیار کامل شروع به جذب نیرو نموده و نیروی مربوطه هم دقیقا مطابق با برنامه ابلاغی رفتار کرده و امیدواریم که نتیجه هم مثبت و سازمان به سود مورد دلخواه خود خواهد برسد .
اما بنده اعتقاد دارم که همزمان با حضور نیروهای انسانی و مشاهده عملکرد و رفتارشان چه در حوزه تخصصی شغلی و چه در حوزه رفتار اجتماعی باعث اتفاقی میشود که میتوان آنرا جزئی از بلوغ سازمانی معرفی کرد و همین بلوغ در یک دوره بلند مدت به رویالیتی یا وفاداری سازمانی ختم می شود .
من یک مثال واقعی در سطح جهانی را اکنون ارائه میکنم و امیدوارم که شما هم با من هم نظر باشید .
ارتش ایالات متحده بر اساس همین رفتار، یک استراتژی مدون ، جامع ، کامل و حرفه ای را دارد که متناسب با همان هم اقدام به اخذ نیروی نظامی نموده است ، اما شاهد این هستیم که علیرغم این همه هزینه و تبلیغات و اقدامات موفقیت مد نظر خود را کسب ننموده است و تنها نکته ای که برایش مفید بوده است فروش تسلیحات به یکسری کشور عربی حوزه خلیج فارس بوده است .
البته اگر فرض را بر این اصل در نظر بگیریم که این اقدامات فقط برای فروش تسلیحات بوده است ، شاید بتوان این موضوع را موفقیت در نظر گرفت ، اما قطعا وقتی از نیروی انسانی و اعزام آن به چندین هزار کیلومتر آن طرف تر از وطن سربازان حرفی گفته می شود ، دیگر نمیتوان آنرا بیزینس نامید و قطعا موفقیت را در لایه هایی باید سنجید ، مگر اینکه بخواهیم اینطور فرض کنیم که در پائین ترین سطح به موفقیت رسیده اند و این یعنی حداقل ضرری نکرده اند و کارخانه های خصوصی تولید اسلحه سازی که حامی اصلی دو حزب بزرگ در ایالات متحده امریکا اهستند از این موضوع خوشحال باشند .
از بحث اصلی فاصله نگیریم و برگردیم به اینکه من توانستم در مثال فوق به صورت خلاصه بر اساس قضیه دمرگان گزاره همیشه درست را با یک مثال اثبات کنم که غلط بوده و قطعا هر استراتژی بدون در نظر گرفتن نیروهای انسانی و شناخت میزان تخصص و رفتار اجتماعی آنها در هنگام نوشتن دچار اشکال و ایراد خواهد بود .
اما خب چه کنیم ؟
اگر بخواهیم نیروی تخصصی خودمان را استخدام کنیم و بعد از آن با نگه داشتن نیروهایمان و بدون برنامه کاری آنها را دائما رصد کرده ، تا ببینیم در چه سطحی هستند ، یا در یک دوره تک فصلی و یا نهایت نیم سالی به یک استراتژی قابل قبولی برسیم ، قطعا بار مالی ایجاد شده باعث این خواهد شد که به نوعی به پیشواز ورشکسته شدن رفته و در حین نوشتن استراتژی شکست بخوریم .
اینها سئوالاتی هستند که به عنوان یک کارفرما ، کارآفرین ، بنیانگذار یا هر اسمی که می نامند ، هر روز با خود دارم و شاید هنوز هم به جواب جامع و کاملی نرسیده ام .
قطعا در نوع نگاه به پاسخ دادن برای این سئوال هم بین عزیزان همکار ، مدیران متفاوت بوده و هر مدیری ، بر اساس تجربه ای که دارد ، به مدل مخصوص خود اقدام به قبول ، رد یا ارائه پاسخ خواهد نمود .
من تمایل ندارم که با خواندن مطلب ، آموزش دهنده روش خاصی باشم و به این نتیجه رسیده باشم که قطعا روش اول اشتباه یا روش دوم صد در صد درست است .
من بر اساس تجربه ام در این دوره بیست ساله کاری ام و سختی ها و لذت های مختلفی با طعم شکست و موفقیت در کسب و کار های سنتی و دیجیتالی ، در این لحظه تصمیم گرفتم که بتوانم در هزار کلمه ، کمی بلند بلند فکر کرده و مطالبی را اعلام کنم ، بلکه باعث بشود که عزیزانی نیز که تجربه ای در این حوزه دارند به هوس بیفتند و من رو همراهی کنند.
از تجربه های خودشون بهمون بگن و به سمتی هدایت بشه این گفتگو که در ادامه بتونیم به درک صحیحی برسیم که واقعا در نهایت این درست هست که ما بدون در نظر گرفتن نیروهای انسانی ،متمرکز تدوین و نگارش یک استراتژی برای کمپانی بشویم و یا اینکه متناسب با نیروهایی که داریم و در مدتی که فعالیتی رو شروع کردیم با توان همان نیروهایمان ، تخصص و سواد اجتماعی آنها استراتژی مخصوصی را برای سازمان ایجاد کنیم .
جمع بندی نهایی من تقاضایی هست از همه شما خوانندگان که از همین مسیر با من در ارتباط باشید و نظرتان را برای من بنویسید .
قطعا این نظرات را مطالعه خواهم نمود و با شما وارد یک گفتگوی مشترک شده و موضوعی به این اندازه مهم را با هم حل خواهیم نمود .
با تشکر