هوا سرد بود. سوز میومد. کاپشن پاره پوره ام و برداشتم و رفتم بیرون. نمیدونستم مقصدم کجاس. فقط میخواستم انقد راه برم تا آروم شم.به این فکر میکردم که اگه این بارم نشه چی؟ اگه بازم نتونم.
تو راه یه ماشینو دیدم که خراب شده بود. راننده اش یه جوونی بود که کاپوت و داده بود بالا و داشت یه چیزایی رو دستکاری میکرد. صورتش از سرما قرمز شده و بود بینی کوچیکش منجمد شده بود.
بی تفاوت از کنارش رد شدم. صدام کرد:
+ آقا ! یه کمکی میکنی؟
- شرمنده ولی من از این چیزا سر در نمیارم
+ یه هل کوچیک بدی روشن میشه.
با بی میلیرفتمسمت ماشینش و با دستایی که از سرما جونی نداشتن هلش دادم. ظاهر کهنه و صدای تق تق ماشین نشون میداد خیلی بهش توجه نمیکنه.
بعد چند بار تلاش روشن شد.تشکر کرد، یه بوق زد و آروم آروم دور شد.
راهمو ادامه دادم و جلوی یه ساندویچی وایسادم یه چیزی بخورم. تو هوای به اون سردی یه فلافل داغ و پُرملات انتخاب خوبی به نظر می رسید.
زل زده بودم به تموم آدمایی که اونجا بودن. یکی خوشحال بود؛ یکی تو فکر بود ؛ یکی دیگه ام با معشوقش میخندید و به نظر میرسید داره از هر لحظه ی زندگیش لذت می بره.
کسی نمیدونست پشت اون صورت ها چه داستانایی وجود داره. اونی که الان نیم ساعته زل زده به میز چرا انقد تو فکره؟ صبر کردم تا غذاشونتموم شه. اون دختر و پسر غذاشون و خوردن و رفتن.پیاده بودن.
اونی که تو فکر بود لباساش نشون میداد دستش دهنش به میرسه ولی اضطراب تو حرکاتش مشخص بود.
دیگه حوصله موندن نداشتم. اومدم بیرون و بازم قدمزدم. به خودم اومدم دیدم وسط یه خیابونم که انگار تا صد کیلومتر جلوترم هیچ جنبنده ای توش نیس. هر قدمی که برمیداشتم انگار همه جا تاریک تر و ساکت تر میشد. من همیشه میگم سکوت شنیدنیه. باید حسش کنی و لذت ببری. ولی سکوت اونجا ترسناک بود. به خودم اومدم دیدم تو تاریکی مطلق گیر افتادم. نمیدونستم چجوری اومدم اینجا و راه خلاص شدن ازش کجاس.
یادم نمیاد بقیشو...
فقط چشمامو باز کردم دیدم از بالا دارم به همه جا نگاه میکنم. خودمو دیدم که داشت به خودم تو هل دادن ماشینکمک می کرد. خودمو دیدم که با معشوقه ام تو ساندویچی میگفت و میخندید، در حالی که آه تو بساط نداشت. خودمو دیدم که به یه میز زل زده بود و تو فکر بود.
همش خودم بودم. انگار یه فیلم بود که بهم نشون میداد انتخاب هام میتونه به کجا بکشونتم. بهم میگفت فقط خودم باید به خودم تو به حرکت در اوردن ماشین زندگیم کمک کنم.
اینکه خود واقعیم کدوم از اونا بود؟ راستش منم نمیدونم...