امیر محمد جعفریدرنشر یاز؛·۲ روز پیشتماشاخانه؛ جایی فراتر از آنچه میدانیمناگهان نسیمی از سمت پرده نقرهای وزید؛ نسیمی که نه سن میشناسد و نه طبقه، فقط میوزد.تکیه زده بودند روی صندلی؛ محکم. چنان غرق در…
امیر محمد جعفری·۱۳ روز پیشرعنــــــا دختـــــــرم ؛ آن شــــب درازتراژدی دردناک و روح انگیـــــــــــز
امیر محمد جعفری·۱۴ روز پیششکوفه ای سردرگم میان زمین و هوا ، افلاطون به دادش برسد .برای درد و سختی هر کسی بهانه ای دارد ، چراکه در این دنیـــــــای بظاهر ارزشمند و در باطن ، پوچ و فانی ، بهانه ها تبدیل شدن با آن ریسمان های…