تکنولوژی، در تعریف، دانشی است که به ساختن و به کار بردن ابزار و وسایل مربوط میشود.
از لباس پوشیدن، غذا خوردن و استفاده از خودکار بگیر تا طراحی موشک و تولید ریزپردازنده همه «تکنولوژی» محسوب میشوند. دریایی از مزیتها و کاربردها و پیشرفتها در انواع تکنولوژی به چشم میخورد. با این همه، متاسفانه این نوع نگاه، سطحیترین نوع نگاه به «تکنولوژی» است.
بیایید عمیقتر به تکنولوژی نگاه کنیم. برای این کار، از نیکولاس کار نویسنده کتاب اینترنت با مغز ما چه میکند؟ کمک میگیرم. کتابی که به فارسی ترجمه شده است. در این کتاب به دو آسیب مهم تکنولوژی اشاره شده است:
وقتی یک نجار، چکشی به دست میگیرد، تا جایی که به مغز مربوط میشود، چکش، بخشی از دستش خواهد شد. وقتی سربازی دوربینی به چشم میگذارد، مغزش از میان یک جفت چشم جدید مینگرد و بلافاصله خود را با میدان دید بسیار متفاوتی وفق میدهد.
هر ابزاری، امکاناتی در برابرمان میگذارد ولی محدودیتهایی را هم اعمال میکند. هر چه بیشتر به کار بگیریماش، بیشتر با شکل و کارکردش بُر میخوریم [اشاره به یک پیوند مستحکم و دوسویه میان ما و ابزار]
همین است که وقتی زیاد تایپ میکنیم، نوشتن با خودکار برایمان سخت میشود. یا به گفته جان کالکین، کشیش و محقق رسانه، «اول ما ابزارمان را شکل میدهیم، بعد آنها ما را شکل میدهند!»
مارشال مکلوهان در کتاب درک رسانهها در این باره تعبیر جالبی دارد:
ابزارهایمان، دست آخر، آن قسمت از بدنمان را که تقویت میکنند، بیحس مینمایند. مثلا وقتی ماشین بافندگی اختراع شد، بافندگان توانستند پارچه بیشتری تولید کنند اما چابکدستی آنها و حسشان نسبت به پارچه (حس لامسه دست) را از دست دادند. کشاورزان، وقتی تراکتور آمد، حسشان نسبت به خاک از بین رفت.
بهایی که برای برخورداری از قدرت فناوری میپردازیم، «بیگانه شدن» است. بهای فناوریهای فکری میتواند به مراتب سنگینتر باشد. ابزارهای ذهنی خصوصیترین، انسانیترین و طبیعیترین قابلیتهایمان (یعنی استدلال، درک، حافظه و احساس) را هم تقویت و هم بیحس میکنند. بشر امروزی در تصمیمگیری برای زمان خوردن، کار کردن، خوابیدن یا بیدار شدن دیگر به ندای حسهای درون خود گوش نمیدهد بلکه مطیع ساعت شده است. ما، خیلی زیاد علمی شدهایم، اما کمی بیشتر از آن هم مکانیکی شدهایم. در واقع شدهایم مثل ابزارهایمان!!
مارتین هایدگر در دهه 1950 دورنمایی را پیشبینی کرد که در آن «کشش انقلاب تکنولوژی میتواند انسان را چنان شیفته، مسحور و فریفته کند که شاید روزی تفکر محاسباتی به عنوان تنها شیوه تفکر پذیرفته و بکار گرفته شود». و توانایی ما در غوطهوری در تفکر مراقبهای (رجوع به پ.ن.)، که هایدگر آن را جوهر یگانه انسانیت میداند، ممکن است قربانی پیشرفت تکنولوژی شود. سیل پیشرفت پرهمهمه تکنولوژی میتواند ادراکات، افکار و احساسات پاک ما را که تنها از راه تعمق و ژرفاندیشی میسر است در خود غرقه سازد.
وقتی به کامپیوترها تکیه میکنیم تا به جای ما، دنیا را برایمان درک کنند، این هوش خود ماست که به سطح هوش مصنوعی پایین میآید.
نکته مکلوهان در این است که نباید بگذاریم که زرق و برق یک تکنولوژی، چشم نگهبان درونمان را بر احتمال بیحس کردن یکی از اساسیترین اعضای بدنمان و بیگانه شدن ما نسبت به طبیعت ببندد. این ممکن است در ابتدا تنها به عملکرد اعضای بدن اشاره داشته باشد، اما بدیهی است که نحوه عملکرد مغز و به تبع آن نحوه اندیشیدن و سر آخر تمایلات و ادراکات ما همه و همه تحت تاثیرهای جدی قرار خواهند گرفت.
باید مواظب باشیم تا اسیر «دوستی خاله خرسه» انواع تکنولوژی نشویم. در عین حال که داریم از تکنولوژیها برای بهبود زندگی و رفاه بیشتر استفاده میکنیم، نباید بگذاریم که ابزار ساخت دست ما، ما را شبیه خودشان بکنند.
پ.ن.: تفکر مراقبهای از نظر هایدگر در برابر تفکر محاسباتی مطرح است. این نوع تفکر به دنبال محاسبه برای یافتن بهترین روش انجام یک کار (نوعی از تفکر که تا حدودی میتوان گفت که حیوانات هم دارند) نیست بلکه میکوشد روابطی میان گزارههای به ظاهر ناهمگرا بیابد به طوری که در نتیجه به درک جدیدی برسد. تفکر مراقبهای در واقع ژرفاندیشی در موضوعاتی است که برای فرد مطرح میشود.