امیرمحسن کریمی مجد
امیرمحسن کریمی مجد
خواندن ۳ دقیقه·۳ ماه پیش

تراژدی «ما و اونا» در شرکت

وقتی کار یک شرکت به اونجا رسید که کارکنانش دو قطبی ما (کارکنان) و اونا (مدیران ارشد) رو باور کردند تراژدی «ما و اونا» شکل گرفته. هر نیروی جدیدی هم که با کلی انگیزه و امید میاد دیر یا زود هم‌باور بقیه می‌شه. میگن این تو نسل زدی ها بیشتر هم هست. کجای کار اشکال داره؟ میگم.

بیاید اول کارکنان رو چنان که بعضیا (جان دوئر و مارتی کگن) مطرح کرده‌اند به دو دسته Mercenary و Missionary تقسیم کنیم. ترجمه Mercenary میشه مزدور و Missionary میشه مبلغ یا مروج. من در ادامه از مزدبگیر و مبلغ استفاده می‌کنم.

مزدبگیر مشغول روتینه؛ یه دستورالعمل مشخص بهش دادن گفتن از این ساعت تا این ساعت میای هر روز این کارها رو انجام می‌دی. دغدغه شرکت رو واقعا نداره. براش مهمه که کاره رو انجام بده زمان بزنه و بره. پولش رو بگیره و کیفش رو بکنه.
مبلغ اما مثل مالک کسب‌وکار واقعا دلسوز و دغدغه‌منده. ساعت کار مشخصی نداره اغلب بیشتر از ساعت کاری مشغوله. به آینده کسب‌وکار و تلاشش باور داره. نگاه بلند مدت و حل مساله داره به موضوعات مختلف شرکت.

دقت کنید که اینها دو تا روحیه هستند که در طول زمان ممکنه برای هر فردی متفاوت باشه.

شرکت نیاز به تعداد قابل توجهی مبلغ داره تا قصه «ما و اونا» شکل نگیره؛ تا حتی مزدبگیرها هم به مبلغ‌ها نگاه کنن و کسب‌وکار رو از خودشون بدونن.

و متاسفانه همیشه تعداد مبلغ ها خیلی کمه!

شرکت‌ها به کدوم نوع بیشتر نیاز دارند؟

خب هر دو نوع. بستگی به این داره که شرکت چقدر سربازخونه است (کارها کاملا مشخص بدون نیاز به نوآوری و فقط نیاز به نیروهای «بله قربان گو» دارد) یا چقدر نوآور (در رقابت با بقیه یا در مسیر یک چشم‌انداز بلندپروازانه نیازمند نیروهای خلاق و نگرش بلندمدت است).

شرکت‌های امروزی (به ویژه با فرهنگ استارتاپی) عمدتا به نیروهای مبلغ برای کشف راه‌حل‌های ارزشمند (رویکرد بلندمدت و رشد) و به نیروهای مزدبگیر برای روشن نگه داشتن چراغ‌ها (رویکرد کوتاه مدت و انجام روتین) نیازمندند.

چگونه مزدبگیرها رو به مبلغ تبدیل کنیم؟

  • در وهله اول مهمه که اختیار بهشون داده بشه، فضایی برای ایجاد حس مالکیت در حوزه مسئولیت‌هاشون براشون فراهم بشه. و تشویق به تجربه کردن و خلاقیت داشتن بشن. خیلی مهمه که اینا صادقانه باشه نه متزورانه.
  • بعدش مهمه که براشون چشم‌انداز روشن و مشخص و اهداف شفاف در نظر گرفته بشه. و این اهداف و آن چشم‌انداز با هم هم‌آهنگ باشن.
  • تشویق کنید تا آنها بیشتر مشتریان رو درک کنند و به دنبال راهکارهایی بگردند تا بتونند تاثیر مثبتی در زندگی مشتریا داشته باشن.
  • آنها نیاز به راهبری و فرهنگ حمایت دارند. پس کنار آنها باشید آنها را با استراتژی راهبری کنید و براشون حامی باشید. نقش جلسات ۱:۱ و بازخورد دادن به موقع اینجا خیلی پررنگه.

چه کارهایی مبلغ را به مزدبگیر تبدیل می‌کند؟

  • قطعا به ذهن شما هم رسیده که اولیش میکرومنیج کردنه. ممکنه برای میکرومنیج مزایایی باشه اما بهر حال رو مخه اگه می‌خواین نیروی مبلغ داشته باشین.
  • دومیش برمی‌گرده به چشم‌انداز غیر قابل درک یا اهداف غیرشفاف.
  • سومیش اینه که خود رهبر تیم مبلغ نباشه یا این حس رو به کارمند منتقل نکنه.
  • و چهارمیش اینکه به اندازه کافی قدردان زحمات آنها نباشین یا اصلا ممکنه زحمات آنها را نبینین.

آینده چه خبر میشه؟

واقعا تعداد کسانی که رو خودشون کار کرده‌اند و روحیه مبلغی دارند خیلی کمه. همونا هم بعضا وارد ساختار یک شرکت می‌شن احتمال زیادی داره فرهنگ شرکت دغدغه‌مندی رو از اونا بگیره و اونا هم مزدبگیر بشن. از طرف دیگه پیش‌بینی اینه که هوش مصنوعی به زودی بتونه جایگاه اغلب مزدبگیران را بگیرد؛ چه در قالب ربات و چه حتی با اصلاح فرایندها. شرکت‌هایی که عمدتا از مزدبگیر پر شده بودن احتمالا در دستیابی به بازار دچار مشکل شوند و به زودی به این پی ببرند که به شدت و بیشتر از قبل نیازمند مبلغ‌ها هستند. پس نیاز به کارکنانی که ویژگی مبلغ بودن رو دارن روز به روز بیشتر خواهد شد.

فرهنگ سازمانیفرهنگ سازیتراژدیهوش مصنوعی
زودتر منتظرت بودم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید