«فعل» نمایشنامهای است با دیالوگهای کوتاه و روان، و با داستانی جذاب که یکساعته خوانده میشود، اما آن را باید بارها مطالعه کرد. داستان با ورود آقای فرهاد کاتب، دبیر ادبیات سیوپنجساله، به یک دبیرستان دخترانه و برای تدریس ادبیات به دانشآموزان المپیادی آغاز میشود؛ دبیری که از همان بدو ورود، نظر و کنجکاوی اشخاص نمایش، یعنی مدیر، دبیر ادبیات، دو دانشآموز به نامهای پریسا و لیلا، و حتی خانم سرایدار را به خود جلب میکند. فرهاد دانشجوی کارشناسی ارشد و بدون سابقۀ تدریس است. موضوع پایاننامهاش درمورد «فعلها»ست: ماهیت فعل، چیستی فعل، جایگاه فعل در هستی و ... . موضوعی که بهخودیخود جالب و تأملبرانگیز است. دیدگاه و فلسفۀ ذهنی خاص و بدیع او نسبت به افعال، حتی برای خودش نیز گنگ است و باعث شده بارها استاد راهنمایش پوروپوزال او را رد کند. همین موضوعِ فعل و اشتغال ذهنی او به افعال و صحبت از آن است که زندگی فرهاد و همۀ اشخاص داستان را از همان نخستین روز ورودش به مدرسه، تحتشعاع قرار میدهد.
شیوا که دبیر ادبیات است، شیفتۀ او میشود. لیلا و پریسا در پی بگومگویی محصلانه وارد دفتر میشوند. فرهاد' لیلا را به شکل یک فعل صرفنشده میبیند و به او توجهی خاص پیدا میکند. لیلا شیفتۀ فرهاد میشود. و پریسا درپی دشمنی همیشگیاش با لیلا، ماجرای عشقی لیلا و فرهاد را بر سر زبانها میاندازد. فرهاد توجه ویژهاش به لیلا و اینکه سر کلاس تنها به او نگاه میکند را انکار میکند. سرانجام لیلا در روز اجرای تئاتر، در مدرسه، در نقش درنا، بالای بام میرود و خودش را پایین میاندازد.
داستان نمایشنامه با روایت غیرخطی و با پرشهای زمانی، پیش میرود و نویسنده در این خصوص، بسیار هنرمندانه عمل کرده، بهنحوی که درهمتنیدگی و درهمریختگی استادانۀ رفتوآمدها و دیالوگهای اشخاص که در لحظهای مربوط به زمان حال و در لحظهای دیگر مربوط به زمان آینده است، موجب شگفتی خواننده، پیشبرد خلاقانۀ داستان، و ایجاد کشش و تعلیق میشود و این سؤال را در ذهن خواننده ایجاد میکند که آیا داستان به گذشته فلاشبک میخورَد یا به آینده پرش میکند؟ آیا داستان از زمانی آغاز میشود که فرهاد به مدرسه پا میگذارد و او مدام به اتفاقات آینده پرتاب میشود و یا اینکه او اکنون پیرمردی شصتساله است که گذشته، یعنی اتفاقات سال اول تدریسش را بهیاد میآورد. شاید هم هیچیک از این ماجراها اتفاق نیفتاده و رخ نخواهد داد و بهخاطر درگیری ذهنی فرهاد با افعال، صرفاً در ذهن او مجسم میشود. این مطلبی است که حتی خود فرهاد نیز از آن سردرنمیآورد و در جایی میگوید:
من اون روز اونجا نبودم، همهچی رو از اینواون شنیدم که البته گاهی متناقض و گاهی متضادن. بهخاطر همینه که این شنیدهها گاهی در ذهنم مثل داستانی با نسخههای متعدد تکرار میشه ...
شاید احساس گناه او نسبت به گذشته یا انکار تقصیرات موجب شده در شصتسالگی درمورد زمان و ترتیب وقایع دچار سردرگمی شود و حتی درمورد واقعی بودن یا نبودن رخدادها تردید کند.
این نوع روایت همچنین باعث خلق دو فضای درهمتنیده در نمایشنامه گردیده است: یکی فضای روز اولِ ورود فرهاد به مدرسه تا روز تئاتر بچهها، که فضایی است سرشار از صلح و آرامش و احترام برای فرهاد؛ و دیگری فضایی پر از تنش و ویرانی برای او از روز ورودش به مدرسه تا شصتسالگی.
آرش: اون خیلی دوستتون داره.
فرهاد: لیلا لطف داره.
آرش: یه کلید.
فرهاد: چی؟
آرش: خفهشو، هیچی نگو!
استفادۀ خلاقانه از این شیوۀ روایت همچنین باعث شدهاست که علت و چگونگی حادثۀ اصلی داستان، یعنی خودکشی لیلا، از زاویهدید تکتک اشخاص داستان، آنهم بهشکل متفاوت یا متضاد یا تکمیلکننده نقل شود، و نقش، انگیزه و تأثیر هریک از افراد در وقوع این حادثه یا تأثر از آن، به بوتۀ قضاوت گذاشته شود.
من تنها کسیام که اونو در شکل ناب و دقیق و کاملش در اون بالا دیدم. انگار دوست داشت تصویرش به تمامی شبیه اون ژستی باشه که برای سقوط درنا خلق کرده بود. روبه خورشید، بیتاب.
حتی خود لیلا درمورد علت مرگش میگوید:
من اونجا به خورشید خیره شده بودم، شاید ده دقیقه. و شما فکر میکنید من فقط از سر ناکامی در عشق بود که رفتم اون بالا؟
یکی دیگر از دلایل موفقیت این نمایشنامه پایان غیرقابل پیشبینی آن است. داستان در انتهای نمایش، به نقطۀ آغاز کتاب، یعنی به لحظهای برمیگردد که فرهاد باید برای ماندن یا نماندن در مدرسه تصمیم بگیرد. با آگاهی از آیندۀ حضور در مدرسه، انتظار میرود که فرهاد فرار را بر قرار یا بهعبارتی بهتر، بر بیقراری ترجیح بدهد و برای پیشگیری از همۀ این اتفاقات، مدرسه را برای همیشه ترک کند و یا انتظار میرود که باز در پرشی به آینده نشان داده شود که تمام این اتفاقات وهم و تصورات فرهاد بوده است: او دبیری خوشسابقه است و لیلا زنده. اما نویسنده بهجای فرار از اتفاقات و انکار آینده و بهجای توسل به اوهامات، برای التیام دردها، درد فرهاد و درد خواننده و درد بقیۀ اشخاص داستان، فرهاد را به مصاف با رخدادها میفرستد:
من فرهاد کاتب هستم، معلم این درس و اومدهم دربارۀ فعل درس بدم و مشخصاً و منحصراً به شما درس بدم خانم لیلا آرش...
***
نام کتاب: فعل
نویسنده: محمد رضاییراد
موضوع: نمایشنامۀ فارسی
مشخصات ظاهری: قطع رقعی، جلد نرم، ۹۹ ص.
طبع انتشارات بیدگل