پسر دستی به موهایش کشید و گفت: «نمیدونم چکار کنم. میگه میخواد بره.» رفیقش گفت: «ببین اگه میخواد بره بذار بره، امروز نگهش داری فردا میره. نقل رفتن که بیاد وسط دیگه رابطه، رابطه نمیشه. اگه هم بمونه این تن و بدن توئه که هربار باید بلرزه که نکنه باز دوباره بخواد بره. این تویی که بارِ حفظ کردن رابطه رو باید بکشی به دوش...» پسر از جا پرید و گفت: «اما من میگم نره.» رفیق گفت: «پس بدوش.»