ویرگول
ورودثبت نام
امیر ملائی
امیر ملائی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

شعری از دل یک عاشق

دوست دارم که شبی، نیمه شبی

با تو همراه شوم

بسرایم غزلی

غزلی وصف رخ نیمه‌ی تو

مهر لب‌هایم را

بزنم بر جانت

لب به روی لب گذاریم

ترک گویَم این جهان پوچ را

بروم آنجا که

منم و چشمانت

حبس شوم در قفس چشمانت

حبسی از جنس ابد

بروم آنجا که

منم و نوازش دستانت

وای از آن دستانت

که مرا، باده‌ی ناب عشق است

که به این باده‌ی ناب

نه چنان هُشیارم

که ز غیر تو ببینم

نه چنان مدهوشم

که تو از یاد بَرَم!

دوست دارم که شبی، نیمه شبی

تو فقط باشی و من

بنگرم از دور چشمانت را

حیف اما، نیستی

نیستی و عاشق دلخسته‌ی تو

به گمانم شده دلخسته ترینِ دنیا

تب شعرشعرعاشقانهندای دلاحساسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید