توی کتاب دوباره زندگی خود را بیافرینید یک جمله کوتاه هست که میگه لازمه صمیمت خودافشایی است.
شاید با خوندن این جمله اول فکر کنید که من در همان ابتدایی که با یکی رابطه صمیمی ایجاد کردم تمام راز ها و پیچ و خم های زندگیمو باید بهش بگم ولی در واقع این جوری نیست.
به نظر من ما باید در روابط صمیمانمون سطح بندی داشته باشیم، یعنی این که اطلاعات به جایی این که کامل و جامع به طرف مقابل بگیم بیا و طبقه بندیش کن، اگر من اطلاعاتی رو گفتم و طرف مقابلم هم اون اطلاعات من میتونم برم سطح بعدی.
شاید مثل من باز هم این جمله درک نکرده باشین پس در ادامه با من همراه بشید تا با تعریف دیگه ای از صمیمیت آشناتون کنم.
بعد ها که کتاب تکه هایی از کل منسجم خودم یک تعریف درست تر و واضحتر از احساس صمیمت خوندم که من رو ناخودآگاه به جمله کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید وصل کرد و اون جمله برام کامل واضح کرد
میگفت همیشه وقتی که یک رابطه صمیمی رو شروع میکنیم، حس ترس در دوطرف ایحاد می شه.
ترس از سواستفاده قرار گرفتن، ترس از ضربه خودن، واقعا هم ترس داره. در من هم این ترس بود و باعث شد که نسبت به تمام آدم های زندگیم بی اعتماد بشم، حس هامو سرکوب کنم و با کسی به اشتراک نزارم و این موضوع باعث شده بود که تنها تر بشم، حس هامو به رسمیت نشناسم و سرکوبشون کنم
ولی میدونی اگر همش این ترس داشته باشیم و به کسی اعتماد نکنیم، نمیتونیم درک بشیم، نمیتونیم درک کنیم و این یک نیاز هست و حق همه ماست که درک بشیم و متقابلا این حس انتقال بدیم
درواقع ما با اعتماد کردن و همدیگه و ایجاد حس صمیمیت باهم داریم به جریان رابطمون اعتماد میکنیم، درسته که از آینده اون ارتباط چیزی نمیدونم ولی این ایجاد این حس باعث ارضا نیاز های دیگه مثل درک شدن و پذیرفته شدن میشه که به نظر من این دو نیاز بسیار مهمند.