سیمین حیدریان
سیمین حیدریان
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

سووشون یا سوگ سیاوش

بعداز خواندن کتاب "نامه به سیمین " علاقه مند شدم با نوشته های خانم دانشور و آقای گلستان بیشتر آشنا بشم . ابتدا قرعه بنام خانم دانشور افتاد البته نه بخاطر هم نام بودن بلکه بخاطر دم دست بودن کتاب سووشون بود ، مدتها بود خریده بودم و در قفسه ها خاک میخورد .از طرفی کتابهای اقای گلستان را در کتاب فروشی های شهر پیدا نکردم و مجبور به خرید اینترنتی آنها شدیم که تازه دستم رسیدن .

اما کتاب " سووشون" زیاد تعریفش را شنیده بودم در ویکی پدیا که سرچ کردم توضیحات مفصلی از موفقیتهای این کتاب و ترجمه اش به 17 زبان بود که خلاصه وار در زیر اوردم :

سیمین دانشور (زاده ۸ اردیبهشت ۱۳۰۰ در شیراز – درگذشته ۱۸ اسفند سال ۱۳۹۰ خورشیدی در تهران) نویسنده و مترجم ایرانی بود. وی نخستین زن ایرانی بود که به صورتی حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت. مهم‌ترین اثر او رمان سووشون است که نثری ساده دارد و به ۱۷ زبان ترجمه شده‌است. دانشور، همراهِ همسرش جلال آل احمد، عضو کانون نویسندگان ایران بود.

داستان سووشون در شیراز و در سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم رخ می‌دهد و فضای اجتماعی سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ را ترسیم می‌کند. به عقیدهٔ بعضی از منتقدان، برخی از وقایع تاریخی دههٔ ۱۳۳۰ مانند کودتای ۲۸ مرداد نیز در روند رمان انعکاس داشته‌است؛ چنان‌که یکی از شخصیت‌های محوری داستان در روز ۲۹ مرداد کشته می‌شود. علت نام‌گذاری این کتاب، نیز تشابه سرانجامِ یکی از شخصیت‌های داستان با سرنوشت سیاوش، قهرمان اسطوره‌ای ایران باستان است. سووشون یا سیاووشان برگرفته از عنوان مراسم سوگواری برای سیاوش است. . نمایش سووشون با اقتباس از این رمان، در سال ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ در تهران به روی صحنه رفته‌است.

داستان سووشون با زبانی ساده، روان و بدون پستی و بلندی آغاز می‌شود و نویسنده از هرگونه تزئین و تذهیب واژگان پرهیز می‌کند. مخاطب در صفحات اولیهٔ کتاب، به درونمایهٔ اصلی رمان پی می‌برد و برای آنچه قرار است بعداً با آن مواجه شود، پیش‌آگاهی پیدا می‌کند

دانشور در تمام داستان بر نقش فرهنگ و اختلاف فرهنگی انگلیسی‌ها و ایرانی‌ها اشاره می‌کند و به‌صورت غیرمستقیم می‌گوید که هر کس سرانجام به اصل و ریشهٔ خود بازمی‌گردد. سووشون پایداری در برابر اشغالگر و شهادت در این راه را در درجه‌ای والاتر از مذهب، عشق، علایق شخصی و خانواده می‌ستاید. اگرچه این راه با کشته‌شدن شخصیت محوری داستان ناکام می‌ماند، اما نویسنده در پی انتقال این مفهوم است که نسل یا نسل‌های آینده موفق به ادامهٔ راه ظلم‌ستیزان و روشنفکران خواهند شد. اشارهٔ نویسنده، به تفکرات و احساسات ضداستعماری و غرب‌ستیزانه‌ای است که می‌توان اثر و دامنهٔ آن را در دهه‌های بعد در شکل‌گیری انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ مشاهده نمود.

دانشور با توجه به تجربهٔ زنانهٔ خود، در آفرینش شخصیت‌های زن موفق بوده‌است. این رمان چشم‌اندازی از آیندهٔ زنان و نقشی که آن‌ها در تحولات اجتماعی ایفا می‌کنند، ترسیم می‌کند؛ چنان‌که شخصیت محوری زن اگرچه در طول داستان، رفتارهای مردسالارانه را می‌پذیرد اما در نهایت از یک شخصیت محافظه‌کار، به یک کنشگر اجتماعی مبدل می‌شود.

با تمام توضیحات و توصیفات موجود در سایتها، باید اعتراف کنم با جان کندن تمامش کردم .نمی دانم چرا ، اما کتابی نبود که جذبم کند و با عشق و علاقه بخوانم شاید چون چندان علاقه ای به تاریخ و سیاست ندارم و این کتاب زیادی سعی کرده خودش را به تاریخ خاصی از ایران و سیاست خاص آن دوره درگیر کند و یه جاهایی توصیفاتی از مراسمها کرده که شاید اصلا نیاز نبوده ..... با وجود اینکه کتاب کلا 300 صفحه بیشتر نداره و از آنجاییکه هیچ دوست ندارم کتابی را نصفه کاره کنار بذارم در نهایت دو هفته ای طول کشید تا بالاخره تمام شد.و البته وجود شخصیت یوسف داستان که خانم دانشور بسیار زیبا و رویایی توصیفش کرده شاید تنها انگیزه ادامه مطالعه شد چرا که دوست داشتم بدانم چه سرنوشتی خواهد داشت هرچند آن هم قابل پیش بینی بود .از کل کتاب انگشت شمار یادداشتی برای خودم داشتم که اینجا به اشتراک می گذارم .....

یادداشتهایم از کتاب :

پدر(یوسف) گفت:دوست داشتن که عیب نیست باباجان، دوست داشتن دل آدم را روشن میکند، اما کینه و نفرت دل ادم را سیاه می کند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی اماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای این دنیا هستی، دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچه ها را آب دادی باز میشوند. اگر نفرت ورزیدی، غنچه ها پلاسیده میشوند. ادم باید بداند که نفرت و کینه برای خوبی و زیبایی نیست، برای زشتی و بی شرفی و بی انصافیست. این جور نفرت علامت عشق به شرف و حق است.... ص29

همه ما در تمام عمرمان بچه هایی هستیم که به اسباب بازیهایمان دلخوش کرده ایم و وای به روزی که دلخوشیهایمان را از ما بگیرند، نگذارند به دلخوشیهایمان برسیم.... بچه هایمان، مادرهایمان، فلسفه هایمان... مذهبمان..... ص67

آدمیزاد چیست؟ یک امیدکوچک، یک واقعه خوش چه زود می تواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟ اما وقتی همه اش تو دهنی و نومیدی است، ادم احساس میکندکه مثل تفاله شده، لاشه ای، مرداری است که در لجن افتاده..... ص146

کاش دنیا دست زنها بود، زنهاکه زاییده اند یعنی خلق کرده اند و قدر مخلوق خودشان را می دانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را.. شاید مردها چون هیچوقت عملا خالق نبوده اند انقدر خود را به اب و اتش می زنند تا چیزی بیافرینند.. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟..... ص193

در این دنیا، همه چیز دست خود آدم هست، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس، آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوهها را جابجا کند ، آبها را بخشکاند... آدمیزاد حکایتی است. میتواند همه جور حکایتی باشد شیرین، تلخ، زشت.... هیچ نیروی در این دنیا به قدرت نیروی روحی او نمی رسد بشرطی اراده و وقوف داشته باشد ص285


کتابسیمین دانشور
برای خودت زندگی کن ، نه برای نمایش به دیگران....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید