سیمین حیدریان
سیمین حیدریان
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

دل کندن یا جان کندن

برای درک عظمت خدا راههای کوتاهتری هست ....همین که دل به جاده پاییز بزنی قطعا  شگفت زده خواهی شد...این همه درخت با برگهای رنگی ، رنگهایی که در هیچ مداد رنگی پیدا نمیشه ، خصوصا اگر کوه را مه ای در آغوش گرفته باشد که زیبایش وصف ناپذیر است ....تمام خستگی سفرم به دیدن این همه زیبایی می ارزد
برای درک عظمت خدا راههای کوتاهتری هست ....همین که دل به جاده پاییز بزنی قطعا شگفت زده خواهی شد...این همه درخت با برگهای رنگی ، رنگهایی که در هیچ مداد رنگی پیدا نمیشه ، خصوصا اگر کوه را مه ای در آغوش گرفته باشد که زیبایش وصف ناپذیر است ....تمام خستگی سفرم به دیدن این همه زیبایی می ارزد




شده  از  شهرو دیارت ، بکنی 

چار ه در خلوت و غربت جویی

در دل امید ببندی ، یارب 

عشق ، جور دگری بنماید 

شده از کوچ هراسان باشی 

دو دل از ماندن و رفتن باشی

 بی سبب نیست اگر دل تنهاست 

خسته از رنگ و ریای  دنیاست 

گاه تک چاره به قفل دلهاست 

گاه تک چاره به تنهای هاست 

........ 

کوچ کردن سخته ، فرقی نمیکنه از خونه ای به خونه دیگر ، از شهری یا استانی یا کشوری،

کلا پروسه ای ریسک پذیر ، همراه با کلی زحمت و استرسه ....

در زندگی هرکسی ،  حالا یا اجباری یا اختیاری  ، ممکنه ازاین کوچها باشه، هستن کسانی

هم که از بدو تولد تا حالاهیچ تغیر وجابجایی  نداشته اند ، حتی کسانیکه به عمر خود سفر

نکرده اند،  عجیبه اما هستن ،  ......

اما ، اولین کوج من مربوط به دوران راهنمایی بود وقتی خونه جدید  تو حیاط ساخته شد و

 اسباب کشی کردیم ..کوچی  راحت و دلنشین که برای من و داداشم سرگرم کننده بود 

که  هیچ از سختیهایش را درک نکردیم ......

اما اولین کوچ اختصاصیم با یک چمدان و یه سری خرت و پرت به تهران بود زمانی که در اوج

رسیدن به ارزوهایم بودم ...وقتی نتیجه کنکور اعلام شد سرازپا نمیشناختم ، قبولی در یکی

از بهترین های تهران برای من یک هدف بود اگر چه از انتخاب رشته ام راضی نبودم (اون

سالها کامپیوتر  کاملا جدید بود و ناشناس نه مثل الان که یکی از الزامات زندگی شده) .......

یه کوچ شیرین با کلی خاطرات و ادمهای جدید ...... لذتی که یقینا در هیچ کوچ دیگری تکرار

نخواهد شد  ...

از همون سال ، سفر و کوچ ،شد سرنوشتم ، شاید اگر تعدادشونا بشمارم انگشتهای دست و پایم  کم بیاد و باید قرض بگیرم....

اما اخرین کوچم (که امیدوارم اخرین کوچ  عمرم باشد)  سخترین کوچ زندگیم بود....

همانقدر که رفتن برای تهران  شیرینترین سفر و کوچ  بود ، انتقالی به اینجا تلخترین  قسمت

زندگیم بود .......

سخت است دل کندن از هرانچه که سالهای سال  ذره ذره کنار هم چیدی و هزاران خاطرات

تلخ و شیرینشان  بخشی از زندگیت شده ، ادمهایی که به دیدنشان عادت کرده ای ، کوچه

پس کوچه هایی که تمام چاله چوله هایش را میشناسی و بارها و بارها در تمام فصلها

خیابانهایش را قدم زدی ،....... اما این تنها راه بود و بهترین گزینه ام برای ادامه این راه ....

ادمها تا یه حدی صبر و تحمل دارن ، یه جایی ، کاسه صبر هم لبریز میشه ....کاسه صبر من

هم لبریز شد .....

گاه باید ، تمامی زنجیرها را کند و رها شد ، ماندن را خوب بلد بودم اما وقتی ماندنت هیچ

فایده ای ندارد بهتر که بری ، بهتر که سختی کوچ را بپذیری و مسیر دیگری انتخاب کنی  ......

دل کندنترک دیارکوچدلنوشتهسفر
برای خودت زندگی کن ، نه برای نمایش به دیگران....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید