لبخند را ، بر لبان سرخ انار ، میکاری
شعر را ،با غزلهای حافظ ، می سرایی
گل از، گل روی نرگس ، می گشایی
و شب تارمان را ،به روشنایی امید ،می بخشی
آمدنت ،به قدمت تاریخ است
به درازی ،شبهای تیره بختان
و رفتنت ، بوی بهار میدهد
بوی شکوفه های نارنج
بیا که جان ببخشی ، رابطه ها را
و دوباره این نسل گریزپا را ، کنار هم بنشانی
شاید قصه ننه سرما را فراموش کنیم ، اما کاش
این کنار هم بودنها را قدردان باشیم
سیمین.ح
راستش چندان اعتقادی به این مناسبتها ندارم ، چرا که معتقدم هر زمان که خانواده یا دوستان کنار هم جمع باشند و خوش و خرم ، لحظاتشان به خنده و شادی بگذرد آن روز خودش یک عید محسوب میشود و در خاطره ها خواهد ماند ، اما یلدا و مناسبتهایی مشابه شاید بتوانند بهانه و فرصتی باشند برای تجدید دیدار ها ، دوباره دور هم جمع شدنهای خانوادگی و دوستانه ، البته جمع شدنهای سالم و ساده و بی تجملات.. ......
مهم نیست سفرهایمان اگر رنگی نباشد، یه یلدا را خودمان باشیم، با همین دور بزرگتر ها جمع شدن و گوش به قصه ها و افسانه های تاریخی مادر بزرگها و پدر بزرگها دادن ها، نشستن کنار هم و کنار گذاشتن گوشی های خود و کمی دیدن و گوش دادن به انهایی که عزیزمان هستند........
بهترین لحظات را برای همه دوستان آرزو میکنم......
میایی با موهای بلند مشکی
و لبخندی گرم ، برلبان سرخت
دستانی پراز انار و نرگس
چشمانی بسان خورشید .
تو روشنایی را نوید میدهی
و چون هدهد
حامل خبرهای خوبه دنیاییی
همرات ،عشق می اوری و
محبت را به قلبها ،هدیه میکنی
تو ، غزل را،
بر لب شاعران جاری میکنی
با حضورت ، عشق اغاز میشود
و دلها،
مهیای بهار میشوند
تو پایان شب تاری
روزهایمان را روشن کن
که تاریکی ،
روزگارمان را سیاه کرد ،
بیا عزیز
بیا و دلها را شاد کن
دختر شبهای تار ،
یلدای زیبا .....
سیمین.ح