sun chan
sun chan
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

خاطرات آینده (پارت چهاردهم: داد زدن به دلیل عطسه)

------------از زبون شما----------

خب..‌‌دادگاه دقیقا چیزی نبود که من انتظار داشتم...

قاضی وسط می‌نشست، متهم سمت راست قاضی و شاکی سمت چپ قاضی می‌نشستن.

دسته مخالف سمت چپ سالن ودسته موافق سمت راست سالن می‌نشستند.

فکر کنم برنامه هاشون هم فرق داشته باشه، اما... من که تا حالا دادگاه ندیده بودم، دیده بودم؟

من و اماندا سمت راست قاضی نشستیم و... خب باشه اعتراف میکنم: لم دادیم و با پوزخندهای مضحک روی صورتمون به پس کله قاضی نگاه میکردیم.

قاضی، چکشی که عین بیل، شایدم دقیق ترش: کلنگ بود رو شترق کوبید رو میز و در نتیجه تمام افراد توی سالن زیپ دهناشون رو کشیدن.

من و اماندا هم با پاره شدن پرده گوش و شکستن استخوان رکابی گوشمون مواجه شدیم.

گوشم رو گرفتم و بی توجه به اینکه: آقا اینجا دادگاهه، داد زدم:«چکشتو از چی ساختن؟»

قاضی نیم نگاهی به من انداخت، موهای بلند و سفیدش که پشت سرش گیس شده بودند کنار رفتند و چشمهای آبی اش نمایان شد و همونجا بود که فهمیدم.... قاضی... یه پیرمرده!

خب از قیافه من چی انتظار داشتین؟ مثلا پوزخندم رو بیشتر بکشم و بهش یه تیکه جانانه بندازم؟ نخیر! اینجا از این خبرا نیست داداچ!

همونجور که با چشمای ورقلنبیده م بهش نگاه میکردم و سعی داشتم دهنم که عین شتر آویزون بود رو جمع کنم، قاضی با صدای نه چندان گوش نوازش، داد زد:«ساکت!»

من که بالاخره موفق شده بودم دهنِ شتری م رو جمع کنم، سرم رو به چپ و راست چرخوندم و قصد داشتم همین الان جف پا برم تو صورت آنیل. بله! درست شنیدین (شایدم دیدین)! آنبل! حالا چرا آنیل؟ چون اون یه پست فطرت بود که باعث داد زدن من وسط صحنه شده بود، حالا حتما از خودتون میپرسین: آنیل بدبخت که اصلا هنوز نیومده تو چیتر؛ منم باید بگم: خانم ها و آقایان! نویسندگان و خوانندگان! بنگرید به این صحنه جذاب!

نویسنده، فلش بکا رو پلی کن، در ای.... هی هی!

یه فلش بک قشنگ از همین چند لحظه پیش:

قاضی، چکشی که عین بیل، شایدم دقیق ترش: کلنگ بود رو شترق کوبید رو میز و در نتیجه تمام افراد توی سالن زیپ دهناشون رو کشیدن. من و اماندا هم با پاره شدن پرده گوش و شکستن استخوان رکابی گوشمون مواجه شدیم.

گوشم رو گرفتم و بی توجه به اینکه: آقا اینجا دادگاهه، داد زدم:«چکشتو از چی ساختن؟»

پابان این فلش بک زیبا از همین چند دقیقه پیش:

بله داشتم میگفتم، اهم اهم! در این لحظه چرا من داد زدم؟ چون: آنیل روی سکوی موافقت نشسته بود و برام ادا در میاورد، در نتیجه من هم عطسه م گرفت و داد زدم!

خیلیم دلیلم منطقی بود!



احساس کوتاه بودن پارت-

بلی بلی...

انیمهفیکanimeزندگی کنکتاب
!Don’t you tell me what you think that I could be
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید