همه چیز از یک لحظۀ شلوغ شروع شد. خواستم سریع، شماره را ذخیره کنم. عجلهای نوشتم «امید خارجی» و دکمۀ «ذخیره» را زدم. بعدتر انگار قالبش در ذهن وسواسیام ذخیره شده باشد و هزینۀ عوضکردن شمارههای قبلی برایم سخت باشد، سیل شمارههای «خارجی»دار ادامه پیدا کرد.
لحظهای که دوست و آشناهات از ایران میروند و دیگر شمارههایی که ازشان داشتی و میتوانستی با آنها هرموقع از شبانهروز که خواستی صداشان را بشنوی، به کارت نمیآید. یک شمارۀ دیگر جاش مینشیند به اسم «فلانی خارجی» که هزارتا ادا و اصول هم دارد. یک فلانی، شش ساعت با تو تفاوت ساعت دارد. فلانی دیگر، دو یا ده ساعت... . دیگر هیچ چیز مثل گذشته نیست و همۀ اینها زیر سر این «خارجی»های پشتِ فلانی است.
دفترچۀ مخاطبین من حالا پر شده از شمارههای ایرانیِ بهدردنخور که یک نسخۀ «فلانی خارجی» دارند که گاهی به تماس یا پیامی ختم میشوند. تماسهایی که حسابکتاب دارند؛ هماهنگی و جمع و تفریقِ ساعت و زمان دارند. مثلاً نمیشود نشسته باشی پای کتابت و ناگهان گوشیات زنگ بخورد و ببینی دوستت یاد تو کرده و میخواهد ببیندت یا چه.
بله، حالا مخاطبین من پر از فلانیهای خارجیست که از جان بیشتر میخواهمشان؛ اما آنقدر دورند که خواستن و نخواستن من فرقی به حال هیچکداممان نمیکند.