سلام!
ما دوباره برگشتیم اینبار به همراه یکی دیگه از نویسندگان قرن هفدهم فرانسه؛ یا بهتر بگم حکایتنویس. چرا؟ چون کتاب "حکایات" این فرد، دلیل اصلی شهرتشه. حالا بریم ببینیم این آقا کیه؟
ژان دو لا فونتن متولد 1621 و متوفی 1695. آثار زیادی داره اما خب ما اینجا میخوایم اختصاصی به یکی از آثارش بپردازیم و اونم چیزی نیست جز "حکایات" یا همون "Les Fables".
خیلی کلی بخوایم بگیم این کتاب شبیه کلیله و دمنست. حکایات متفاوتی داره که در اون حیوانات شخصیتآفرینی میکنن و پشت هر داستان، منظور و نتیجهگیریای نهفته شده.
"حکایات" در زمره کتابهای سیاسی قرار میگیره و در اون نقدهایی به قدرت و سازماندهی جامعه شده. حالا چرا حیوانات؟ چیز دیگهای نبود؟ جواب این سوال سادست.
در اون زمان که دوران سلطنت مطلق لویی چهاردهم در فرانسه بود، سانسور شدیدی روی نوشتهها اعمال میشد؛ پس حالا راهحل چیه؟ اینکه به شکل غیرمستقیم انتقاد کنیم و لا فونتن هم حیوانات رو راهحل خوبی دید.
"حکایات" به بیعدالتیهای جامعه اون زمان اشاره داره. اما بیشتر از همه سعی میکنه تا آشکار کنه که قدرتهای اون زمان چطور از توانایی و نفوذشون برای دفاع از منافع شخصیشون استفاده میکردن به جای اینکه از قدرتشون، برای تضمین رستگاری جمعی بهره ببرن. این وضع تا جایی پیش میره که حتی افرادی که از این موضوع ضربه خوردند هم با اونها همدستی میکنن و سختگیری و ظلم ستمگرها رو میپذیرن.
به عنوان مثال در حکایت "گرگ و بز" یا همون "Le loup et l'agneau"، "بز" نه تنها سعی میکنه که اتهامات نادرست "گرگ" رو توجیه کنه، بلکه اینو به عنوان تقدیر خودش میپذیره و سرنوشتش رو طعمهی درنده شدن میدونه.
اینجاست که لا فونتن هشدار میده که در چنین جامعهای:
" La raison du plus fort est toujours la meilleure".
"منطق آنکس که از همه قویتر است، همیشه بهترین است."
اما بهجز نکات سیاسی، "حکایات"، مطالب فلسفی هم داره. لا فونتن از ما میخواد که سرنوشت خودمون رو به دست بگیریم؛ از بودن، لذت ببریم و هرچیزی که زندگی انسان رو مختل میکنه، نادیده بگیریم؛ مثل درد مرگ.
"J'aurai vecu sans soin, et mourrai sans remords."
"من بیاحتیاط و بدون مراقبت زندگی کردهام و بدون پشیمانی خواهم مرد."
مرسی از همراهیتون. امیدوارم از ماجرای لا فونتن و "حکایات" خوشتون اومده باشه. اگه دوست داشتین نظر بدین و بگین چطور بود.
ارادتمند شما، بز کوهی