ما بیشتر اوقات تمایل داریم به کاری مشغول باشیم، حتی وقتهایی که کار خاصی نداریم و زمان استراحتمان هست، چرا که تحمل خلوت و بیفعالیتی برایمان دشوار است.
به همین خاطر مدام خودمان را با سرگرمیهای مختلف مشغول میکنیم، تلویزیون تماشا میکنیم اخبار را پیگیری میکنیم، با دوستان و نزدیکانمان حرف میزنیم، کتاب میخوانیم، به موسیقی گوش میدهیم، حساب شبکههای اجتماعیمان را چک میکنیم.
ما از هیچ کاری نکردن، از نظاره کردن خودمان به دور از هیاهو بیرونی فرار میکنیم، گویی ما تاب رو به رو شدن با خودمان را نداریم. ممکن است دوری گزیدن از خلوت و پرهیز از بیفعالیتی به این خاطر باشد که در خلوت به یاد گذشتهای میافتیم که مرورش برایمان دشوار است؛اشتباهاتی که کردهایم، فرصتهای که از دست دادهایم و یا تصویر آیندهای به ذهنمان خطور کند که تحملش برایمان سخت است.
البته این عدم تحمل خلوت و بیفعالیتی ممکن است به این علت هم باشد که هیچ وقت نخواستهایم و یا نیاموختهایم که بی حوصلگیمان را پذیرا باشیم.
از کودکی یاد گرفتهایم که هر زمان حوصلهمان سر رفت چیزی را طلب کنیم که موجب سرگرمیمان شود؛ما را به خود مشغول کند و اکنون بعد سال ها این شیوه برخورد تبدیل به یکی از عادتهای اصلیمان شده است.
تحمل بیحوصلگی، تحمل هیچ کاری نکردن حتی میتواند برایمان سختترین کار دنیا باشد اگر در حال فرار کردن از احساسات ناخوشایند و بخشهای دوست نداشتنی خودمان باشیم، ولی فرار کردن و نادیده گرفتن این قسمتها، دردی از ما دوا نمیکند، باری از دوشمان بر نمیدارد.
شاید زمان آن باشد که کمی شجاعت به خرج دهیم و با آنچه تاکنون ازش دوری میکردیم مواجه بشیم، شاید وقت آن باشد که قسمت کوچکی از روزمان را هیچ کاری نکنیم و تنها نظارهگر احوالات درونیمان باشیم چرا که آگاهی نسبت به آنچه در درونمان میگذرد میتواند شروعی بر پایان احساسات ناخوشایندمان، بالا رفتن تاب و تحملمان و گامی بزرگ در جهت رشد شخصیتمان باشد.