هدیه گفت امشب شب آرزوهاست بچه ها، یادتون نره آرزوهای خوب کنید.
فکر کردم فارغ از اینکه مناسبت امشب چیه و من به اینجور مسائل اعتقاد دارم یا نه، خوبه که آدم یه روزی در سال داشته باشه که به خودش اجازه بده به آرزوهاش بیشتر فکر کنه. پس بذار تا این شب از دست نرفته وسط کارهام یه استپی بزنم و آرزو کنم.
خب وقتی امروز بحث شب آرزوها شد و من گفتم (در واقعا تو چت نوشتم، چون در حال حاضر به خاطر لارنژیت تقریبا لالم) که آرزوهای زیادی دارم، یه فلش بک خورد به روزی که استاد تو یکی از اتاقای راهروی اتاق عمل ازمون پرسید " تو آرزو داری؟" و من انقدر با تردید گفته بودم "بله" که به نظر همه "نه" اومده بود. امروز فاطمه وقتی شنید که خیلی آرزو دارم پرسید "جدییی؟ تو که گفته بودی آرزویی نداری."
میخوام بگم که من همیشه آرزو داشتم، به قول استاد آدمی که آرزو نداره باید اورژانسی بستری بشه. یا اینکه احتمالا قبلش به خودش و دیگران آسیب زده.
من آرزو دارم، خیلی هم آرزو دارم. آرزو دارم که تو آزمون پره جزو ۵ نفر اول کشور بشم. آرزو دارم یه تخصص خوب قبول بشم، آرزو دارم که خوشگل تر باشم، آرزو دارم که همه از من خوششون بیاد، آرزو دارم که خیلی چیزها رو بخرم (از جمله یه پیانوی بزرگ) ، آرزو دارم که خیلی تو پیانو بهتر بشم، آرزو دارم که بتونم وارد یه رابطه بشم، نه هر رابطه ای، بلکه یه رابطه سالم و رویایی که هیچوقت تکراری و خسته کننده نشه، با یه نفر که شبیه جوونیای اندرو گارفیلد باشه. و خیلی چیزای دیگه...
اما قبول کردنشون زمان برد. اگه قبول میکردم رتبه ۵ پره و فلان تخصص آرزوی منه باید براش تلاش میکردم. اگه قبول میکردم آرزو دارم تو پیانو بهتر بشم به این معنی بود که قبول دارم خوب نیستم. و آرزو برای خوشگل تر شدن نشون میداد که اعتماد به نفس کافی رو ندارم و شایدم واقعا خوشگل نیستم. آرزو برای یه رابطه نشون میداد من یه آدم کاملا مستقل و بی نیاز از جنس مخالف نیستم. کنار اومدن با تمام این نقص ها هم زمان بر بود و هم اعتراف کردن بهشون پیش دیگران خجالت آور.
ولی الان حداقل پیش خودم اینا رو بلند میگم، شاید این یه قدم رو به جلو باشه؟
فکر کنم به اندازه کافی برای شب آرزوها درخواست دادم، و در نهایت طبق معمول همه دعاهام، هر چی پیش بیاد رو به عنوان خیر و صلاح می پذیرم.
آمین